به عنوان یک کمالگرای عصبی، اثرات تضعیفکننده کمالگرایی را تجربه کردهام. کمالگرایی به جای اینکه به شما کمک کند تا تبدیل به فرد بهتری شوید، میتواند یک اختلال اجباری را در شما ایجاد کرده و به نوبه خود زندگی و روح و روان شما را خراب کند.
اگر با کمالگرایی دست و پنجه نرم میکنید، این مقاله راهنمای مناسبی برای کمک به شما است. من 8 گام مهمی که برای مقابله با کمالگرایی خود انجام دادم و به مخاطبینم نیز کمک کردم تا از طریق آن بر کمالگرایی خود غلبه کنند را با شما به اشتراک میگذارم. این مقاله حدودا 3300 کلمهای، قرار نیست به یکباره خوانده شود، بلکه باید در طول زمان خوانده شده و اجرا شود. حتما آن را بوکمارک کرده و با دوستان و خانواده خود به اشتراک گذاشته و از آن لذت ببرید! 🙂 همراه زرد نیوز باشید.
یک کمالگرای سالم باشید نه عصبی
کمالگرایی میتواند یک ویژگی سالم باشد. مشکل زمانی ایجاد میشود که در این ویژگی افراط شود.
کمالگرایان عصبی یا روان-رنجور اجازه میدهند دستاوردهایشان مشخص کنند که آنها چه کسانی هستند و اغلب از نتایج اهدافشان ناراحتی عمیقی را تجربه میکنند. آنها استانداردهای بالایی را به قیمت همه چیز، از روابطشان گرفته تا سلامتیشان، هدف میگیرند. متاسفانه، این نوعی کمالگرایی است که در رسانهها نیز از آن تجلیل میشود، طوری که وابستگی ناسالم به اهداف و تمرکز عصبی بر نتایج طبیعی به نظر میرسد.
از طرف دیگر، نوعی کمالگرایی دیگر به نام کمال گرایی سالم نیز وجود دارد. برخلاف کمالگرایان روان-رنجور، کمالگرایان سالم با استانداردهای بالا، انگیزههای مثبتی دارند و از آنها برای ترغیب خودشان رو به جلو استفاده میکنند. آنها به اهداف خود متعهد هستند و اجازه نمیدهند یک شکست آنها را زمینگیر کرده و آنها را تعریف کند.
با یادگیری تفاوتهای بین این دو نوع کمالگرایی، میتوانید تشخیص دهید که چه زمانی در منطقه “نوروتیک / عصبی” قرار دارید و بر این اساس رفتار خود را تعدیل کنید. من فهرستی از رفتارهای متمایز بین کمالگرایی سالم و کمالگرایی عصبی را ایجاد کردهام که به 7 دسته تقسیم شده است:
کمالگرایی عصبی | کمالگرایی سالم | |
شما اغلب احساس میکنید تحت تاثیر اهداف خود قرار گرفتهاید. این احساس ترس که ممکن است موفق نشوید یا آنطور که دوست دارید کار را انجام ندهید، همیشه در شما وجود دارد. | شما حس میکنید برای رسیدن به اهدافتان انگیزه مثبتی دارید. وقتی روی اهدافتان کار میکنید احساس هیجان و شادی در شما به وجود میآید. | ارتباط با هدف |
مدام تعلل میکنید و منتظر یک لحظه عالی برای انجام کار هستید. | شما در حالی که اقدام میکنید، کار را هم بهبود میبخشید. | عملکردن |
شما دائما از آنچه که بدست آوردهاید احساس نارضایتی میکنید، همیشه احساس میکنید که هیچ چیز کافی نیست. | شما هر پیروزی کوچکی را جشن گرفته و در زمان مناسب به خود هدیه میدهید. | رضایت شخصی |
شما در مورد اشتباهات کوچک (که تاثیری روی نتیجه کلی کار ندارند) وسواس دارید، که این کار اغلب به قیمت غفلت از اولویتهای دیگر تمام میشود. | شما دورنمای کار را میبینید و آنچه را که برای رسیدن به بهترین نتیجه ضروری است انجام داده و هرگز درگیر جزئیات کوچک نمیشوید. | بزرگ در برابر کوچک |
شما همیشه از سلامتی، روابط و زمان استراحتتان برای کار خود غافل میشوید. | شما تمرکز مناسبی روی سلامتی، روابط و استراحت خود دارید. | کار در برابر خود |
از شکست متنفرید شما خودتان را به خاطر هر شکست و اشتباهی سرزنش میکنید. | وقتی شکستها اتفاق میافتند، روی کسب تجربه از آنها تمرکز میکنید. شما میدانید شکست بخشی از موفقیت است. | نگرش نسبت به شکست |
شما نسبت به چیزهایی که مدتها از آن گذشته است، احساس پشیمانی میکنید. | شما از اشتباهات گذشته به عنوان نکاتی مثبت برای بهترشدن استفاده میکنید. | نگرش نسبت به اشتباهات گذشته |
این جدول را پرینت گرفته و از آن به عنوان ابزاری برای کنترل خود استفاده کنید تا بتوانید تمایلات کمالگرایی خود را کنترل کنید. از رفتارهای قسمت «کمالگرایی سالم» به عنوان معیار خود استفاده کنید. از طریق این تمرین، میتوانید در رویکردهای خود متعادلتر شوید! 🙂
نگرش صفر یا صد را حذف کنید
طرز فکر “صفر یا صد” بهطور کلی یک مشکل بزرگ در بین کمالگرایان است. کمال گرایان تمایل دارند به دوگانگیهای بسیار سخت فکر کنند. به عنوان مثال، “سیاه” یا “سفید”. “همه” یا “هیچ چیز”. “موفقیت” یا “شکست”. «یا همه چیز را کامل کن» یا «اصلا این کار را نکن».
با این حال، چنین تفکری محکوم به شکست و به عبارت دیگر غیرواقعی است. در دنیای واقعی، هیچ کس بدون شکست به راحتی به موفقیت نمیرسد. هیچ ورزشکاری بدون تمرین برنده مسابقات نمیشود. هیچ کارآفرینی موفق نمیشود بدون اینکه ابتدا در ایده یا روشش شکست بخورد. و هیچ کس بدون اینکه ابتدا با ابزارها دست و پنجه نرم کرده و محصول زشتی تولید کند، به تولید یک محصول بزرگ نمیرسد. در واقع، همه چیز در طی زمان اتفاق میافتد، نه به شیوه همه یا هیچ.
سیلیکونولی، خانه هزاران شرکت فناوری از جمله شرکتهای برتری مانند فیسبوک، اپل و گوگل، شناخته شده است که به شدت شکست را تشویق میکند. کارآفرینان اغلب در مورد شکستهای خود سخنرانی میکنند. مردم آنجا با این شعار زندگی میکنند که «سریع شکست بخور، اغلب شکست بخور». آنها حتی یک کنفرانس سالانه به نام FailCon یا کنفرانس شکست دارند تا مردم را به پذیرش شکست تشویق کنند. همه این کارها به این دلیل است که آنها تشخیص دادهاند که مسیر موفقیت از شکست میگذرد و شکست سریع، مطمئنترین راه برای یادگیری چیزهایی است که کار میکند / کار نمیکند.
بنابراین، خود را از شر این طرز فکر همه یا هیچ خلاص کنید. وقتی به همه یا هیچ فکر میکنید، چیزی که واقعا بدست میآورید، هیچ و هیچ است. به خودتان اجازه دهید تا کارها را ناقص، بااشکال و غیردقیق انجام دهید. بدین ترتیب میتوانید به مرحله تکمیل کار برسید. در هر مرحله از راه، از جمله مرحله آزمایش و شکست، روی به حداکثررساندن پیشرفت تمرکز کنید، زیرا این مطمئنترین راه برای تضمین رسیدن سریع شما به موفقیت است.
از تله ذهنی افراد کمالگرا دوری کنید (از قانون معروف 20/80 استفاده کنید)
ذهن کمال گرا یک هزارتوی پیچیده است. این ذهن میتواند حجم زیادی از اطلاعات را جذب کرده، جزئیات را تجزیه و تحلیل کرده و شرایط دقیقی را برای هر کار تنظیم کند.
با این حال، باید مراقب تله ذهنی افراد کمالگرا باشید، اصطلاحی که من برای اشاره به توانایی افراد کمالگرا در به دامانداختن خودشان از طریق تمرکز بینهایت روی اطلاعات و اولویتهای بیاهمیت استفاده میکنم. از آنجایی که یک کمالگرا جزئینگر هم بوده و قادر به جذب میزان بالایی از اطلاعات است، در نتیجه ضعیفترین بخش آنها، قسمت اقدام است. برای آنها همه موارد مهم بوده و همه چیز باید انجام شود. چیزی که در نهایت اتفاق میافتد این است که آنها غرق میشوند. برخی کمالگراها کار را به تعویق میاندازند، برخی در مرحله فلج تحلیلی گیر میکنند. برخی تسلیم میشوند، در حالی که بعضی دیگر یک زمان طاقتفرسا را صرف انجام کارهای ساده میکنند.
یا به عنوان مثال، یک مربی کمالگرای روان-رنجور ممکن است احساس کند که باید اسلایدهای خود را رنگی کرده و پوشههایی حرفهای با آرمهای برجسته را برای جزوههای کارآموزانش تهیه کند، اما چیزی که شاید کارآموزان واقعا به آن اهمیت میدهند محتوای او باشد و اینکه آیا میتواند به آنها در حل مشکلاتشان کمک کند یا خیر. یک فرد رژیمگیرنده افراطی ممکن است احساس کند که برای موفقیت در کاهش وزن خود، هر بار که در رژیمش اشتباهی کند، نیاز به روزهگرفتن دارد، اما شاید مهم تر از آن، این باشد که بهتر است او رژیم سالمخوری گرفته و در مواقعی که به انرژی نیاز دارد، غذا بخورد.
من خودم یک تله ذهنی در مورد ویرایش صدا داشتم، طوری که در ضبط اپیزودهای پادکستم نگران حذف هر «کلیک» کوچک، مکث جزئی، صدای بزاق دهان و غیره بودم. با این حال، گوشدادن به پادکستهای دیگر، مخصوصا آنهایی که دارای رتبه برتر بودند، باعث شد متوجه شوم که داشتن چنین صداهایی تا زمانی که بیش از حد نباشند، اشکالی ندارد. اتفاقا این صداها تجربه گوشدادن را شخصیتر میکنند. به اندازهای که یک محتوای خوب روی کیفیت پادکستم موثر بود، حذف کامل این موارد، روی کیفیت آن تاثیری نداشت.
شاید شما برای هر اثری که خلق میکنید، استاندارد بسیار بالایی داشته باشید. اما ممکن است اغلب با این استاندارد بالا درگیر باشید، تا جایی که شما را از انجام کارهای مهمتر دور کند. اگر اینطور است، من این سوالات را از شما دارم:
- شما برای رسیدن به چه چیزی تلاش میکنید؟
- افرادی که به این هدف دست یافتهاند یا در حال حاضر آن را بسیار خوب انجام میدهند چه کسانی هستند؟ برای موفقیت چه کردند؟
- با درنظرگرفتن پاسخهای شما به دو سوال بالا و جزئیاتی که در مورد آنها وسواس به خرج دادهاید بگویید – آیا این موارد برای موفقیت در هدف شما ضروری هستند؟ اگر نه، آیا زمان آن رسیده است که آنها را کنار بگذارید (یا تمرکز خود را از آنها کاهش دهید)؟ روی قانون 20/80 تمرکز کنید، چند فاکتور حیاتی که بیشترین تاثیر را روی هدف شما دارد پیدا کنید. مراقب کاهش بازدهی که ناشی از تلاش برای فشارآوردن و کاملکردن هر چیز کوچک است، باشید. به ویژه عواملی که در نهایت روی چیزی که میخواهید بدست آورید، تاثیرگذار نیستند.
یاد بگیرید که به خودتان احترام گذاشته و خودتان را دوست داشته باشید
بهعنوان یک کمالگرا، میتوانم خودگویی منفی و غفلت از خود را کاملا درک کنم، بهویژه زمانی که شرایط سخت پیش میرود. وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود، سرزنش خود آسان است، فداکردن رفاه خود آسان است. همچنین این که خود را به خاطر مسائل و اشتباهات دیگران سرزنش کنید نیز آسان است.
با این حال، این اتفاق معمولا به این دلیل میافتد که شما به اندازه کافی به خودتان اهمیت نمیدهید. من به شخصه، وقتی از اوضاع راضی نیستم، چیزهایی مانند «از خودم متنفرم» یا «من آدم بدی هستم» میگویم. اما این به این دلیل است که من اجازه میدهم اهداف من و مسائل دیگران بر هویت و عشق به خودم اولویت داشته باشند. من خواب و استراحت خودم را قربانی میکنم تا کارم را کامل کرده و سر موعد مقرر کارم را تحویل دهم. اما این به این دلیل است که من به سلامتی خود نسبت به کارم اهمیت کمتری میدهم.
آیا این به این معنی است که ما باید نیازهای همه را کنار گذاشته و فقط برای خود ارزش قائل شویم؟ البته که نه. آنچه که من میگویم این است که ما باید یاد بگیریم به خود و نیازهای خود احترام گذاشته و در عین حال برای نیازهای دیگران نیز ارزش قائل شویم. ما باید یاد بگیریم که خودمان و عیبهایمان را دوست داشته باشیم، همانطور که دیگران را بدون هیچ قید و شرطی دوست داریم. و ما باید همچنان خود را وقف کار خود کنیم، اما بدون به خطرانداختن رفاه خود.
در اینجا چند دستورالعمل برای شما وجود دارد:
- دیگر خودگویی منفی نکنید. دفعه بعد که خود را سرزنش کردید، به خودگویی مثبت رو بیاورید. به جای «من از خودم متنفرم»، بگویید «من خودم را ارزشمند میدانم». به جای «من آدم بدی هستم»، بگویید «من انسان خوبی هستم که تمام تلاشش را میکند». به جای “من به اندازه کافی خوب نیستم”، بگویید “من استعدادهای منحصر به فرد خودم را دارم و هر ثانیه در حال پیشرفت هستم”.
- دست از سرزنش خود بردارید. میدانم وقتی همه چیز مطابق میل شما پیش نمیرود، سرزنشکردن خودتان آسان است. اما شما باید بدانید که تمام تلاش خود را کردهاید. شما هر کاری که از دستتان برمیآمده انجام دادهاید. به جای سرزنشکردن خودتان، به خاطر تلاشی که کردهاید برای خودتان ارزش قائل شوید. خودتان را دوست بدارید و از خودتان قدردانی کنید.
- به سه کاری فکر کنید که درست انجام دادهاید. یک کمال گرای روان-رنجور تمایل دارد روی کمبودها و کارهایی که به خوبی انجام نداده، تمرکز کند. با تمرکز روی کارهایی که به خوبی انجام دادهاید، این ذهنیت را تغییر دهید. سه کاری که در این هدف یا در زندگی خود درست انجام دادهاید چیست؟ روی آنها تمرکز کنید و هر زمان که خودگویی منفی داشتید، این سوال و پاسخ آن را تکرار کنید. وقتی اغلب این کار را انجام دهید، به طور طبیعی نقاط قوتتان برای شما پررنگتر خواهد شد.
- سلامتی را در اولویت قرار دهید. هیچ کس نمیتواند شما را از فداکردن استراحتتان برای کار بازدارد، اما شما باید از خود بپرسید که آیا این همان چیزی است که برای 40 سال آینده میخواهید؟ سلامتی اکنون ما نتیجه نحوه مراقبت از بدنمان در طول زندگیمان است، نه آنچه که در ماه گذشته انجام دادهایم. منظور از این حرف این است که عدم استراحت مداوم و مراقبتنکردن از خود در امروز، در 10 تا 20 سال آینده سلامتی شما را در یک وضعیت نامناسب و رو به افول قرار خواهد داد. این همان چیزی است که میخواهید؟ حالا چطور میخواهید مراقبت از خود را شروع کنید؟
از ایدهآلهای خود به عنوان راهنما استفاده کنید، نه یک چیز مطلق
کمالگراها تمایل زیادی به رسیدن به اهداف خود دارند. به هدفشان نرسند چه؟ آنها فکر میکنند که این نرسیدن به این معنی است که من شکست خوردهام. آیا در یک بازه زمانی مشخص به هدفشان نرسیدند؟ آنها فکر میکنند این به این معناست که من لیاقت رسیدن به این هدف را ندارم. آنها رسیدن به اهداف را نشاندهنده ارزش خود میدانند و زمانی که همه چیز مطابق با میل آنها پیش نمیرود، خود را مورد سرزنش شدید قرار میدهند. برخی به این نتیجه میرسند که اهدافشان برای آنها نیست و هدفگذاری را به کلی حذف میکنند. و بعضی نیز دچار افسردگی میشوند.
اما آیا این حقیقت دارد؟ اینکه وقتی به اهدافت نمیرسی (در صورت کاملبودن همه چیز) بیمصرف و بیارزش میشوی؟ البته که نه. فقط به این دلیل که در یک بازه زمانی خاص به اهداف خود نرسیدید به این معنی نیست که شکست خوردهاید – فقط به این معنی است که در آن بازه زمانی خاص به هدف خود نرسیدید. شاید اتفاقات خاصی به وجود آمد. یا شاید رویکرد شما اشتباه بود. شاید هدفی که دنبال آن میروید با شما سازگار نیست و باید هدف سازگارتری تعیین کنید.
درک کنید که اهداف شما به عنوان راهنما هستند، نه مطلق. «راهنما» به این معنا که هدف شما هدایتگر شما در مسیر پیشرفت است. “مطلق نیست” به این معنی که هدف شما یک هدف سخت و غیرقابلانعطاف نیست، طوری نیست که دستنیافتن به آن به این معنی باشد که شما یک فرد ناقص هستید (که دیدگاه مزخرفی است). شما بیشتر از اهداف و دستاوردهای خود هستید. شما اینجا هستید تا یک دهنکجی بزرگ به جهان کنید.
بلکه به این معنی است که به تعیین اهداف بزرگ ادامه دهید. اجازه دهید قلبتان با بزرگترین اهداف و رویاهایتان سر و صدا کند و اجازه دهید آنها شما را راهنمایی کنند. اینکه به یک هدف خاص دست یافتهاید یا خیر به اندازه این واقعیت که در حال پیشرفت به سمت آن هستید مهم نیست.
به یاد داشته باشید، هدف واقعی شما در زندگی این است که رشد کرده و برای بهترینبودن خود تلاش کنید. اهداف شما صرفا راهنماهایی هستند که به شما در انجام این کار کمک میکنند.
برای روابط خود ارزش قائل باشید
همانطور که بزرگتر میشوم، یاد میگیرم که برای روابط نیز ارزش بیشتری قائل شوم. من قبلا کار را به زندگی شخصی خود ترجیح میدادم که شامل روابطم نیز میشد. من همیشه فکر میکردم که همیشه باید 100% انرژی خود را صرف کار کنم (زمان کمی برای خودم و دیگران بگذارم) و بخش بزرگی از این امر ناشی از بزرگشدن در کشوری است که در آن شعارهای ملی درباره کار و دستاوردها بیشتر از نیازهای شخصی و اوقات فراغت است. جایی که مردم بیشترین ساعات کار را در جهان دارند (2402 ساعت در سال در سنگاپور، در مقایسه با 1654-1790 ساعت در ایالات متحده، بریتانیا و کانادا).
اما این یک نقطه ضعف است. مهم است که زمان خود را به حرفه خود اختصاص دهید، اما زندگی فقط حول کار شما نمیچرخد. شما خانواده خود را دارید. روابط خود را دارید. افرادی را دارید که دوستشان دارید. برای برخی از شما، انگیزه شما (یا حداقل بخشی از انگیزه شما) برای داشتن یک عملکرد خوب در کار احتمالا توسط عزیزانتان تقویت میشود. به گفته برونی ور، یک پرستار درمانی، یکی از 5 پشیمانی اصلی افراد در حال مرگ این بود: «کاش اینقدر سخت کار نمیکردم» و این پشیمانی همه مردانی بود که او از آنها پرستاری میکرد (این قبل از آن بود که زنان نیز نانآور خانه شوند).
زمانی را برای روابط خود اختصاص دهید. هر روز زمانی را برای عزیزان خود در نظر بگیرید. 30 دقیقه، یک ساعت، 2 ساعت؛ فعلا هر چقدر میتوانید زمان کنار گذاشته و نسبت به آنها توجه و نگرانی نشان دهید. هر بار که آنها را میبینید، در آغوششان گرفته و آنها را ببوسید. از آنها حالشان را بپرسید که چگونه هستند و خودتان را درگیر روزهای آنها کنید. بسیار مهم است، به یاد داشته باشید که با آنها فقط به عنوان یک فرد رفتار کنید، بدون تعصب یا انتظاراتی که ممکن است از یک ذهن کمالگرا ظاهر شود.
هر پیشرفت، پیروزی و شکست را جشن بگیرید
من متوجه شدم که کمالگراها تمایل دارند روی کمبودها تمرکز کنند در حالی که انتظارات بسیار سختی از خود دارند. آنها تا زمانی که کاری که انجام میدهند را به پایان نرسانند، هرگز آرام نمیگیرند. به ندرت از کاری که انجام میدهند راضی هستند. آنها همیشه به دنبال اشتباهات و مسائلی برای اصلاح هستند. جشن زیادی نمیگیرند، حتی زمانی که کار خوبی انجام داده باشند – در عوض آن را یک وظیفه مسلم میدانند.
لیدی گاگا، یک کمالگرا، یک بار گفت که همیشه از چیزی که خلق میکند ناراضی است. جان لنون از گروه بیتلز، یکی از مشهورترین گروههای راک جهان، در مصاحبهای اشاره کرد که “از هر ضبطی ناراضی است.” او گفت: ” از تمام ضبطهای بیتلز و تمام ضبطهای خودم، هیچ چیزی وجود ندارد که من آن را بازسازی نکرده باشم….” مایکل جکسون یک بار گفت: “من هرگز از چیزی راضی نیستم، من یک کمالگرا هستم و این بخشی از شخصیت من است.” من خودم مقصر محرومیت و سرزنش خودم هستم چون همیشه انتظار عملکرد بسیار بالایی از خودم دارم.
فکر میکنم احساس نارضایتی دائمی از کار و نارضایتی از نتیجه آن، یکی از راههای زندگی است. این روش به شما کمک میکند تا با هنر خود روی ایجاد زمینههای جدید تمرکز کنید و شکافهای خود را بهبود ببخشید. با این حال، آیا میتوانم رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کنم؟ بله، جشنگرفتن همه کارهایی که انجام دادهاید، از جمله پیشرفت، پیروزیها، اشتباهات و شکستهایتان.
درست است حتی اشتباهات و شکستهایتان را نیز باید جشن بگیرید. این بدان معناست که اگر “فقط” 1٪ در کار خود پیشرفت داشتهاید، باید آن را جشن بگیرید. اگر به مانعی سر راه خود برخورد کردید، کشف این نقطه کور را جشن بگیرید چرا که قبلا از آن خبر نداشتید. اگر اشتباهات بدی مرتکب شدید، آنها را پذیرفته و سپس آنها را اصلاح کنید. برای یادگیری و بهبود این تجربه سپاسگزار باشید. نیازی به گفتن نیست، تمام پیروزیهای خود را جشن بگیرید و برای انجام یک کار خوب خودتان را تشویق کنید.
نکته جالب این است که ممکن است متوجه شوید که انجام این کار لزوما باعث سستی در کارتان نمیشود. در هر صورت، شما را تشویق میکند که برای بهترشدن تلاش کنید. این کار تواناییها و نقاط قوت شما را شناسایی کرده و به شما کمک میکند تا آنها را بهتر رشد دهید. همچنین زندگی را بسیار سرگرمکنندهتر، شادتر و لذتبخشتر میکند. زیرا برخلاف تمرکز مداوم روی عیب و نقصها، اکنون آنچه که دارید را تصدیق میکنید. و چنین ذهنیتی در ایجاد رفاه، عشق به خود و شادی عاطفی بسیار موثر است.
تقسیم کار کرده و خود را رها کنید
در مرحله آخر، تقسیم کار را یاد گرفته و خود را رها کنید.
به عنوان یک کمالگرا باید بگویم، ممکن است کار با افراد دیگر برای شما سخت باشد. به عنوان یک کارمند فوقالعاده، ممکن است احساس کنید که انجام همه کارها برای شما آسانتر و سریعتر است، نه اینکه کار را به شخص دیگری بسپارید. شما به جای اینکه مجبور باشید کار را به دیگران سپرده و مجبور شوید با خطاها و خرابکاریهای آنها در این بین مقابله کنید، میتوانید همه چیز را دقیقا به آن روشی که خودتان تصور میکنید انجام دهید.
با این حال، من متوجه شدهام که انجام همه کارها به تنهایی واقعا امکانپذیر نیست، مخصوصا اگر بخواهید سطح تولید خود را افزایش داده و همان کیفیت بالای کار را نیز حفظ کنید و همینطور در شرایطی که بخواهید بدون غفلت از سلامتتان در کار خود درجه اول باشید. البته شما میتوانید با همه چیز کنار آمده و تا سر حد مرگ کار کنید، بدون اینکه زمانی برای خود و دیگران داشته باشید. اما آیا این همان چیزی است که شما میخواهید؟
شما مجبور نیستید کارها را به تنهایی انجام دهید. افراد مناسبی را پیدا کنید که به شما کمک کنند، به آنها آموزش دهید و این آموزش را در طول مسیر تکرار کنید. اگرچه یافتن افراد مناسب دشوار است، اما شما نباید تسلیم شوید، زیرا قطعا استعدادهای زیادی وجود دارد – فقط باید افراد بااستعداد را از افراد بیاستعداد جدا کنید. حتی اگر با افرادی کار میکنید که نمیتوانید از بین آنها انتخاب کنید – مانند روسا و همکاران – اما این در مورد یادگیری ایجاد رابطه با آنها و یافتن راهی مشترک برای همکاری با یکدیگر است.
این یعنی
- جاهایی را که در آن به کمک نیاز دارید، شناسایی کنید.
- از افراد بخواهید در آن زمینهها به شما کمک کنند. اگر کسب و کار خود را اداره میکنید، کارمندان یا پیمانکاران را استخدام کنید، شرکای متعهد را در هیئت مدیره جذب کنید، اگر در یک شرکت کار میکنید، همکاران / رئیس خود را درگیر کار کنید، یا حتی اگر یک مهارت جدید را میخواهید به سرعت یاد بگیرید، یک مربی را استخدام کنید.
- انتظاراتتان را به اشتراک گذاشته و یک تفاهمنامه مشترک با آنها ایجاد کنید، به طوری که هیچ سردرگمی وجود نداشته باشد.
- بدانید که فاصلهها طبیعی است. پس از سالها کار با مردم، یاد گرفتم که همیشه یک دوره آشنایی برای کار با یک نفر در یک پروژه جدید وجود دارد و این کاملا طبیعی است. همانطور که من برای یادگیری چیزهای جدید زمان لازم دارم، برای دیگران هم زمان میبرد تا در اولین بار همه چیز را “درست” انجام دهند. در اینجا، منظور ایجاد ارتباط فعال است، زیرا با هم کار میکنید تا فاصله را کاهش دهید.
- در نهایت خود را رها کنید. همه نمیتوانند کارها را دقیقا همانطور که شما انتظار دارید انجام دهند و نباید هم انتظار داشته باشید که آنها این کار را انجام دهند، به خصوص وقتی صحبت از یک کار خلاقانه و سطح بالا باشد. حتی اگر خطاهای عینی وجود دارد، همکاران / کارکنان خود را راهنمایی کنید تا از اشتباهات خود درس بگیرند (در مقابل اصلاح همه چیز توسط خودتان)، به طوری که بدانند دفعه بعد باید کار را چگونه انجام دهند. با کنارگذاشتن توقعات بسیار خاص و اجازهدادن به افراد برای انجامدادن کارشان – البته با ذکر دستورالعملهای واضح – به آنها اجازه میدهید یاد بگیرند و رشد کنند و در نتیجه بهترین کار خود را به شما ارائه دهند. 🙂
دیدگاهتان را بنویسید