چگونه دوستان خوب بیشتری در زندگی داشته باشیم

چگونه دوستان خوب بیشتری در زندگی داشته باشیم

آیا تا به حال این تجربه را داشته‌اید که گوش شنوا بخواهید، اما نتوانید کسی را پیدا کنید؟ مواقعی که احساس تنهایی و ناراحتی کنید، اما کسی نباشد که بتوانید با او صحبت کنید؟ مواقعی که تعجب می‌کنید چطور ممکن است این همه دوست و مخاطب در لیست رسانه‌های اجتماعی و دفترچه تلفن خود داشته باشید، اما هرگز در این دنیا بیشتر از این لحظه احساس تنهایی نکرده نباشید؟

هفته پیش دقیقا همین احساس را داشتم. در این مقاله راهکارهایی ارائه می‌دهیم که بتوانید دوستان خوب بیشتری در زندگی داشته باشید. پس همراه زرد نیوز باشید.

فهرست عناوین پنهان

تنهایی در دریای دوستان

هفته گذشته، در مورد موضوعی احساس افسردگی می‌کردم (مرتبط با این پست نیست، و دیگر به یاد ندارم درباره چیست) و می‌خواستم در مورد آن با کسی صحبت کنم.

وقتی لیست تلفنم را نگاه می‌کردم تا با کسی تماس بگیرم، با ناامیدی کامل متوجه شدم که کسی نیست که احساس کنم می‌توانم با او صحبت کنم.

این اولین بار نیست که چنین احساسی داشتم. زمان‌های دیگری هم بوده که احساس می‌کردم هیچ گوشی در این دنیا برای من نیست. زمان‌هایی که حس و حال من پایین بود. احساس می‌کردم که به استراحت نیاز دارم (نه یک استراحت معمولی، بلکه دوست داشتم بمیرم). احساس می‌کردم کسی قدر و قیمت من را نمی‌داند و به میزان زیادی احساس حقارت می‌کردم. در حالی که چنین موقعیت‌هایی همیشه اتفاق نمی‌افتد، فقط در بعضی لحظات بوده که چنین احساسی داشته‌ام. و زمانی که این احساسات در گذشته اتفاق افتادند، مواقعی وجود داشت که نمی‌توانستم کسی را پیدا کنم، دوستی که به او اعتماد داشته باشم.

افسرده کننده بود. جدای از مشکل اصلی، نداشتن کسی که بتوانم با او ارتباط برقرار کنم، ناراحت‌کننده‌تر بود. وقتی یک لیست تلفنی کامل از دوستان، همکاران، همکاران تجاری، اقوام، آشنایان و دوستان اجتماعی دارید، اما احساس نمی‌کنید کسی وجود داشته باشد که بتوانید با او تماس بگیرید و صحبت کنید، احساس کاملا پوچی به شما دست می‌دهد. از بین صدها یا شاید هزاران نفری که من می‌شناختم، یک نفر هم نبود – حتی یک نفر که احساس کنم می‌توانم در آن لحظه که احساس ناراحتی می‌کنم، با او تماس بگیرم.

انگار این ارتباطات ظاهری بودند. در حالی که من از نظر اسمی و رفتاری با تمام این افراد دوست هستم (اسمی به معنی برچسب‌های موجود در رابطه ما مانند همکار / دوست / رفیق / و غیره است؛ رفتاری به این معنی که ممکن است گهگاهی با هم ملاقات کنیم)، همه اختلاط‌ها، معاشرت‌ها، تعاملات، در پایان روز چیزی جز یک مزخرف بزرگ نیست.

دوستان متفاوت در زندگی ما

دوستان می‌آیند و می‌روند. من فکر می‌کنم این جزئی از واقعیت زندگی است. دوستانی که قبلا می‌توانستم با آن‌ها ارتباط برقرار کنم و افکارم را آشکارا در کنارشان بیان کنم – دوستانی که آن‌ها را دوستان واقعی و روحی خود می‌دانستم، در چند سال گذشته از زندگی من محو شده‌ بودند.

دو تن از بهترین دوستان من اخیرا به کشور دیگری مهاجرت کرده‌اند. یکی به دلیل کار و دیگری به دلایل شخصی. وقتی آن‌ها رفتند، بخشی از حلقه درونی‌ام شکست. یکی از دوستان خوب من در چند ماه گذشته مفقودالاثر بوده است، به این دلیل که فکر می‌کنم دوست دخترش مخالف ارتباط او با من است، احتمالا به این خاطر که ما دوستان نزدیکی بودیم. یکی دیگر از دوستان خوب دوران مدرسه‌ام در چند سال گذشته در قسمتی از دوستی ما که باید حضور می‌داشت، در دسترس نبوده است.

علیرغم این‌که من در مورد این موضوع به او اطلاع دادم، اما او نبود و آن قسمت از روحم هرگز بهبود نیافته است. این باعث شد بفهمم که شاید دوستی ما هرگز آن‌قدرها هم که من فکر می‌کردم نزدیک نبود. سپس بهترین دوست 10 ساله من از من رد شده بود که بلاخره چند سال پیش از او جدا شدم، زیرا دوستی ما به جایی رسیده بود که به جای این‌که ما را بالا ببرد، تبدیل به یک ارتباط سمی شده بود.

دوستان دیگری هم بودند که با آن‌ها تماس می‌گرفتم و در مورد هر چیزی که در ذهنم بود با آن‌ها صحبت می کردم. آن‌ها دوستانی بودند که از دوران مدرسه و محل کار قبلی‌ام می‌شناختم و خیلی با آن‌ها صمیمی بودم. آن‌ها مربوط به یک دوره زمانی خاص بودند اما در طول زمان ما از همدیگر دور شدیم، زیرا مشغول مسائل مختلف در زندگی‌مان شدیم – من با کار و تجارت توسعه فردی‌ام، و آن‌ها هم با کار و یا پارتنرهایشان. من حدس می‌زنم همه چیز بعد از گذشت زمان تغییر می‌کند. حتی با وجود این‌که در چند سال گذشته تلاش‌های زیادی برای حفظ ارتباطاتم انجام داده‌ام، اما نمی‌توانم بگویم که همه انسان‌ها تمایل دارند ارتباط را حفظ کنند.

در مورد افراد دیگری که در لیست من هستند باید بگویم که آن‌ها دوستان عادی و خوبی هستند، اما نه از آن دسته دوستانی که من بتوانم با آن‌ها تماس بگیرم و درباره هرچه که در درونم است صحبت کنم. اولا، من به آن‌ها احساس نزدیکی نمی‌کنم – حداقل، به اندازه کافی نزدیک نیستم، به طوری که انتظار داشته باشم هر کاری که در حال انجامش هستند را رها کنند و فقط به این دلیل که من احساس ناراحتی می‌کنم به من گوش دهند. اعتماد بین ما تا این حد عمیق ایجاد نشده است.

بسیاری از آن‌ها دوستان اجتماعی هستند – دوستان فعالی که من با آن‌ها برای شام، ناهار، ملاقات و غیره معاشرت می‌کنم. اما دوستی‌های ما هرگز فراتر از این حد توسعه نیافته است. حتی اگر بخواهم آن‌ها را بهتر بشناسم، گاهی‌اوقات دیواری آهنین را مابین خودمان احساس می‌کنم – دیواری که آن‌ها به دلیل این‌که نمی‌خواهند به مردم اجازه پیشروی بیشتر بدهند، دور خود کشیده‌اند. این تعاملات هرگز فراتر از بحث‌های سطحی و شوخی‌های ساده پیش نمی‌رود و در روزهای بعد مانند خاطره‌ای دور محو شده و دیگر ظاهر نمی‌شود. خیلی وقت‌ها احساس می‌کنم که اصلا آن‌ها را نمی‌شناسم، درست مثل این‌که آن‌ها نمی‌دانند من واقعا چه کسی هستم.

دوما، زمینه دوستی ما طوری نیست که بتوانم چیزی بگویم و انتظار داشته باشم که بفهمند من چه می‌گویم. بیشتر مردم من را به عنوان فردی قوی، با اعتماد به نفس و آگاه می شناسند، و من برای آن‌چه که به نظر خودم ارزشش را داشته، تبدیل به فردی که امروز هستم، شده‌ام.

اما یک بُعد حساس، عاطفی، مشکوک، آسیب‌پذیر و ناتوان نیز در اعماق درون من وجود دارد که وقتی شرایط سخت می‌شود خود را آشکار می‌کند. اگر قرار باشد هر دوست‌ عادی من، من را در این حالت ببیند، احتمالا آن شخص فکر می‌کند من کسی هستم که بار مشکلاتی از گذشته را به دوش می‌کشم یا درگیر مشکلات روحی جدی هستم. آن شخص هرگز قادر به درک و فهم من نخواهد بود. از طرف دیگر، دوستان نزدیکم من را به اندازه‌ای می‌شناسند که قضاوت نادرست یا واکنش بیش از حد نشان ندهند.

سوما چون هرکسی در زندگی دیدگاه‌ها و تجربیات خاص خود را دارد، من در مورد همه چیز با همه کس صحبت نمی‌کنم. بنابراین، من دوستانی را انتخاب می‌کنم که پیش‌زمینه و درک مرتبطی در مورد کاری که من انجام می‌دهم دارند، در نتیجه اشتراک‌گذاری، گفتگو و ارتباط با آن‌ها آسان‌تر خواهد بود.

به عنوان مثال، اگر کسی سابقه‌ای در مورد وبلاگ‌نویسی ندارد، با او در مورد اهداف و استراتژی‌های وبلاگ‌نویسی خود بحث نمی‌کنم، زیرا این بحث مفیدی نخواهد بود (در مقایسه با زمانی که با شخصی که در این زمینه تجربه دارد، صحبت می‌کنم). همچنین اگر فرد قبلا پرخوری عصبی را تجربه نکرده باشد، در این زمینه با او صحبت نمی‌کنم. همه این‌ها به نکته شماره دو مربوط می‌شود، در مورد زمینه. افرادی که قبلا تجربیات شما را تجربه نکرده‌ باشند، در نهایت یا شما را قضاوت کرده و یا نظرشان را به شما تحمیل می‌کنند و یا قادر به کمک یا مشاوره خوبی به شما در مورد آن موقعیت نیستند. حتی اگر آن‌ها بهترین نیت را داشته باشند، اما گاهی‌اوقات این گفتگوها می‌توانند من را بیشتر از قبل از صحبت‌کردن ناامید کنند.

آناتومی روابط قابل اعتماد

وقتی به احساس پوچی خود فکر می‌کردم، مدام به این فکر می‌کردم که بهترین دوستان ما واقعا چه کسانی هستند. چه چیزی اعتماد بین ما را می‌سازد. تصمیم بگیرید که آیا این همان کسی است که وقتی احساس ناراحتی می‌کنید می‌خواهید با او تماس بگیرید؟ چرا من تمایل بیشتری به تماس با افراد خاصی دارم، اما با سایر افراد نه؟ چرا هر زمان که احساس ضعف، آسیب‌پذیری و افسردگی می‌کنم تعداد نام‌های کمی به ذهنم خطور می‌کند؟

و از همه مهم‌تر: چگونه می‌توانیم این نوع رابطه را به همه اطرافیان خود نیز تعمیم دهیم، آیا این نوع ارتباط احساسی و سالم بالاترین نوع دوستی است که فرد تمایل دارد داشته باشد؟

برای یافتن پاسخ سوالاتم، شروع کردم به غربال‌کردن افرادی که خود را به آن‌ها نزدیک می‌دانستم، چه امروز و چه در مقطعی در گذشته. به افرادی فکر کردم که قبلا به آن‌ها اعتماد کرده بودم. به افرادی فکر کردم که قبلا در کنار آن‌ها احساس امنیت می‌کردم و تاریک‌ترین افکار و احساساتم را با آن‌ها در میان می‌گذاشتم. من به افرادی فکر کردم که هر زمان که مشکلی داشتم با آن‌ها تماس می‌گرفتم.

وقتی این دوستی‌ها را تجزیه و تحلیل کردم، متوجه نکات مشترکی بین آن‌ها شدم:

  • این افراد در مقطعی از زمان، در گذشته، در کنار من بودند.
  • این افراد یک بار هم من را قضاوت نکردند، از من انتقاد نکردند و به من انرژی منفی ندادند.
  • این افراد در تمام مراحل زندگیم از من حمایت و من را تشویق کرده بودند.
  • آن‌ها افرادی بودند که قبل از این‌که دوستیمان پیشرفت کند، به دلیل وجود یک «فضای مشترک» مانند مدرسه، محل کار، پروژه تجاری و … بیشتر با آن‌ها آشنا شدم.

از میان همه این دوستی‌ها، دوستی وجود نداشت که ناگهان و یک‌شبه از دوستی سلام خداحافظ معمولی به دوستی عمیق تغییر کند. بلکه تمام این دوستی‌ها کم‌کم پیشرفت کرد:

  1. ما همدیگر را تحت شرایط خاصی شناختیم، در محیط کار، مدرسه، زندگی (دوستی طولانی‌مدت)
  2. آن‌ها در تمام مدت دوستی از من حمایت کرده و همیشه به هر نحوی مراقب من بودند.
  3. به همین دلیل، اعتماد من به آن‌ها جلب شد.
  4. با گذشت زمان، این امر باعث شد که در هنگام مواجهه با چالش‌هایی در زندگی، به آن‌ها اعتماد کنم. این تجربیات دوستی بین ما را قوی‌تر کرد.

در هر صورت، نقطه شروع این دوستی‌های واقعی و اصیل، مهربانی بی قید و شرط، ذات بدون قضاوت، حمایت و روحیه بخشنده آن‌ها بود. بدون هیچ یک از این‌ها، دوستی‌ها هرگز به این شکلی که هستند، شکوفا نمی‌شدند. بدون این موارد هرگز به آن‌ها اعتماد نمی‌کردم و این دوستان هرگز دوستان واقعی من نمی‌شدند.

بهترین دوست‌بودن در مقابل داشتن بهترین دوستان

وقتی به این موضوع فکر می‌کردم، با وحشت متوجه شدم که من هیچ‌کدام از این کارها را برای دوستانم نکرده‌ام. من روی اعتماد دوستانم به خودم کار نکرده‌ام. دیگران را درک، حمایت و تشویق نکرده‌ام. نیازهای دیگران را مقدم بر نیاز خود قرار نداده‌ام. من خیلی علاقه‌ای به آن‌چه دیگران در زندگی خود دارند، نداشته‌ام.

خلاصه این‌که من برای دیگران دوست صمیمی نبودم.

ناگهان احساس کردم خیلی از خودم شرمنده شدم. چون در حالی که دیگران همیشه برای من بخشنده بودند، اما من برای آن‌ها نبودم. این در حالی است که آن‌ها همیشه در مراحل مختلف زندگی از من حمایت کرده بودند. این موضوع کاملا بدیهی است. این‌که به جای بررسی وضعیت دیگران و این‌که آیا آن‌ها در زندگی خود مشکلی دارند یا نه، برای خودم ناراحت بودم زیرا کسی را نداشتم که بتوانم در مورد مسائلم با او صحبت کنم.

چرا باید انتظار داشته باشم که دیگران در کنار من باشند در حالی که من با دیگران چنین رفتاری نداشتم؟
و چرا باید احساس ناامیدی کنم و به خاطر کمبود افراد مورد اعتماد در زندگیم به کائنات شکایت کنم، در حالی که خودم برای اطرافیانم این‌طور نبوده‌ام؟ چرا باید انتظار داشته باشم که دیگران برای من بهترین دوست باشند، در حالی که من برای آن‌ها بهترین دوست نبوده‌ام؟

متوجه شدم که در نحوه نزدیک‌شدن به دوست‌هایم خودخواهانه عمل کرده‌ام. همچنین متوجه شدم که به‌طور پیش‌فرض از دوستانم انتظار دارم که همیشه کنار من باشند. متوجه شدم که برای ایجاد دوستی‌های بزرگ به جای تلاش برای ساخت آن‌ها، به شرایط و دنیا تکیه کرده‌ام. متوجه شدم که حق ندارم انتظار داشته باشم که دنیا دوستی‌های واقعی را به من بدهد، در حالی که از ابتدا تلاشی برای ایجاد چنین دوستی‌هایی نکرده‌ام.

من باید قبل از این‌که انتظار داشته باشم دیگران همیشه در کنار من باشند، باید از خودم بپرسم: آیا من بهترین دوست برای دیگران بوده‌ام؟

من متوجه شدم که این امکان برای ما وجود دارد که دوستی‌های واقعی و صمیمی ایجاد کنیم – در واقع به هر تعداد که بخواهیم. اما مسئله این است که ما باید اولین قدم را برداریم، به دیگران نزدیک شویم، اعتماد ایجاد کنیم و شکاف را از بین ببریم. اما ابتدا، ما باید تلاش آگاهانه‌ای برای ایجاد دوستی انجام دهیم. زیرا تا زمانی که این کار را انجام ندهیم، شکاف بین ما و دیگران همان‌طور که هست، باقی می‌ماند. در واقع این امر بدون تلاش و خواستن به خودی خود محقق نمی‌شود.

نحوه ایجاد ارتباطات قابل اعتماد بیشتر (به عنوان مثال چگونه دوستان خوب بیشتری داشته باشیم)

«دوست خوب کسی است که می‌توانیم تمام سفره دلمان را برای او باز کنیم و مطمئن باشیم که مهربان‌ترین دست‌ها به ما کمک کرده و ما را سبک می‌کنند، آن‌چه را که در ما ارزش نگه‌داشتن دارد نگه می‌دارد و با مهربانی‌های خود ما را شگفت‌زده می‌کند.” – ضرب المثل

در 10 نکته مفید برای ایجاد دوستان جدید، به 3 نوع دوست اشاره کردم. دوستان سلام خداحافظ، دوستان اجتماعی معمولی، و دوستان واقعی. من به اشتراک گذاشتم که به طور کلی چگونه می‌توانیم دوستان جدیدی پیدا کنیم، اما به‌طور خاص در مورد ایجاد دوستان واقعی و روحی صحبت نکردم.

در ادامه مقاله امروز، راهنمایی صمیمانه خود را در مورد چگونگی ایجاد دوستی‌های واقعی و روحی با شما به اشتراک خواهم گذاشت. به جای این‌که منتظر بمانید تا کائنات بهترین دوستان را به شما تحویل دهد، بدانید که این به شما بستگی دارد که چطور عمل کنید تا چنین دوستی‌هایی ایجاد کنید. البته، شما نمی‌توانید این موضوع را که آیا دیگران هم می‌خواهند برای ساخت و حفظ این دوستی تلاش کنند یا نه را کنترل کنید. اما من حقیقتا معتقدم که وقتی ما از ته قلبمان به دیگران خوبی ‌کنیم و زمانی که به قصد کمک و به‌طور واقعی با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم، دیگران هم به صورت متقابل این کار را انجام خواهند داد.

این کار نه تنها این نتیجه را خواهد داشت، بلکه ما افراد همفکری را نیز جذب خواهیم کرد که می‌خواهند ارتباطات سالمی ایجاد کنند. علاوه بر تمرکز بر مراحل راهنمای زیر، این نکته را هم در نظر بگیرید که این زمان است که بهترین دوستی‌ها را به شما نشان می‌دهد.

من همچنان می‌خواهم از کلمه “بهترین دوستان” برای نشان‌دادن ارتباطات نزدیک، صمیمانه و سالم استفاده کنم. افرادی که وقتی به کمک نیاز داشتید می‌توانید به راحتی با آن‌ها تماس بگیرید. افرادی که می‌دانید صرف نظر از این‌که چه اتفاقی بیفتد در کنار شما خواهند بود. این‌ها واقعی‌ترین و حقیقی‌ترین ارتباطاتی هستند که می‌توانید در زندگی داشته باشید.

ابتدا دوست خوبی برای دیگران باشید

به این فکر کنید که چگونه می‌توانید در مقابل دریافت خوبی‌، شما هم خوبی کنید. قبل از این‌که به داشتن دوستان صمیمی فکر کنیم، باید خود را ارزیابی کنیم و از خود بپرسیم که آیا در ابتدا بهترین دوست دیگران بوده‌ایم؟ زیرا اگر این کار را نکرده باشیم، باید روی خودمان کاری درونی انجام دهیم. چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که دیگران بهترین دوستان ما باشند، در صورتی که اول از همه خودمان این‌طور نیستیم؟ به چه حقی باید از مردم چنین انتظاری داشته باشیم؟

چند ماه پیش یا قبل‌تر، داشتم با یک دوست خوب صحبت می‌کردم (در مورد عشق)، و این نظر در مورد کارآمدکردن روابط دوستی نیز مطرح شد – “به این فکر کنید که چقدر مایل به انجام کار برای دیگران هستید، در مقایسه با آن‌چه که از دیگران در رابطه انتظار دارید. ” (نه کلمه به کلمه، بلکه چیزی در همین راستا.) این به من یک لحظه “آها” داد، زیرا متوجه شدم که من اصلا این‌گونه به روابط نگاه نمی‌کردم. من همیشه (به‌طور ضمنی) دوستی را به عنوان چیزی می‌دیدم که می‌توانستم از آن کمک بگیرم و در مقابل، من چیز زیادی به رابطه نمی‌دادم. این قطعا خوراک فکرکردن بود. بعد از آن شب حتما باید کمی خوداندیشی می‌کردم.

در حالی که نکته بالا در زمینه روابط عاشقانه بیان شد، اما در مورد دوستی‌ها نیز صدق می‌کند. چند سوال برای فکرکردن:

  • چقدر حاضرید در راه دوستی‌هایتان ببخشید تا آن‌ها تبدیل به روابطی کارآمد شوند؟ زیاد؟ کمی؟ هیچی؟
  • چقدر مایلید بهترین دوست دیگران باشید؟ آیا می‌دانید که دوستی یک رابطه دو طرفه است؟
  • آیا می‌دانید که ایجاد دوستی به این معناست که ابتدا باید بهترین دوست دیگران باشید؟

اگر موارد بالا را درک می‌کنید، من می‌گویم که در نقطه مناسبی برای ایجاد روابط معنادار و واقعی هستید. اگر نه، شاید در جایی نیستید که انتظار داشته باشید دیگران به شما مهربانی بی قید و شرط کنند.

من هرگز به این فکر نکرده بودم که چگونه می‌توانم بهترین دوست برای دیگران باشم، اما در عوض مدام به این فکر می‌کردم که کدام یک از دوستانم در مقایسه با بقیه، دوستان بهتری هستند. اما الان همه چیز متفاوت شده، چون در دوستی‌هایم روی “دادن” در مقابل “گرفتن” تمرکز می‌کنم.

مشخص کنید که می‌خواهید با چه کسی روابط سالمی ایجاد کنید

اولا، وقتی صحبت از ایجاد روابط سلامت و باکیفیت بالا به میان می‌آید، باید به این نکته مهم توجه کرد که همه با هم سازگار نیستند.

به عنوان مثال، افراد مختلف در سطوح متفاوت را باید در نظر گرفت، و این کار افرادی که می‌توانید با آن‌ها ارتباط برقرار کنید را فیلتر می‌کند. واضح است فردی که در سطح ترس است برای کسی که در سطح شجاعت است مناسب نیست. اولی از ترس پیامدها در تصمیم‌گیری مردد می‌شود، در حالی که دومی مشتاق برداشتن گام‌های جسورانه و ایجاد نتایج متفاوت در زندگی خود است. به همین دلیل، ممکن است اولی دومی را عقب نگه دارد. اولی ممکن است در تصمیمات و جهت گیری‌های زندگی به دومی وابسته شود و موقعیت میزبان انگل را ایجاد کند.

به همین ترتیب، کسی که در سطح همیشه احساس عذاب وجدان داشتن قرار دارد، برای کسی که در سطح غرور است، مناسب نیست. اولی همیشه در یک حالت اندوه و پشیمانی ثابت مانده، در حالی که دومی ممکن است از احساس گناه اولی برای ساختن زندگی خود استفاده کند. این امر ممکن است منجر به یک رابطه سواستفاده‌گرانه و عقب‌مانده شود.

دوما، افراد مختلف ارزش‌های متفاوتی دارند. ارزش‌های شما مانند ریشه‌های بزرگی هستند که دوستی را در جای خود نگه می‌دارند. افراد با ارزش‌های مشابه مشکل کمی در ارتباط با یکدیگر خواهند داشت. دوستی بین آن‌ها تقریبا به‌طور طبیعی شکوفا می‌شود. با این حال، وقتی افراد با ارزش‌های متفاوت دور هم جمع می‌شوند، ممکن است خود را بیشتر در معرض مخالفت و تعارض بیابند تا این‌که از یکدیگر حمایت کنند. دوستی گذشته من با K نمونه‌ای از این نوع ارتباط بود که چگونه دوستی‌هایی که بر اساس ارزش‌های متفاوت ساخته می‌شوند، می‌توانند ما را به هم پیوند داده یا از هم دور کنند.

در حالت ایده‌آل، بهترین دوستی‌های شما با افرادی ایجاد می‌شود که (الف) در سطح درک و فهم مشابه شما یا یک سطح بالاتر / پایین‌تر از سطح شما باشند. اگر سطوح خیلی از هم دور باشند، ارتباط برای هر دوی شما سخت خواهد بود. (ب) مقادیری شبیه شما باشند.

این بدان معنا نیست که شما افرادی را که با هیچ کدام از معیارها مطابقت ندارند، نادیده می‌گیرید. نه اصلا. مورد “الف” را در مورد دوست صمیمی‌بودن برای دیگران به خاطر بسپارید. اگر دوستی هست که به شما نیاز دارد، مهم نیست که او چه کسی است، در کنار او باشید. نکته مورد “ب” در مورد تبعیض یا بیگانه‌شمردن برخی از دوستان نیست – بلکه فقط در مورد انتخاب آگاهانه افرادی است که می‌خواهید دوستی خود را با آن‌ها بیشتر کنید. در سطح پایه، تا جایی که می‌توانید، باید بهترین دوست برای همه افراد حلقه دوستان خود باشید.

بیایید اکنون یک تمرین ساده انجام دهیم – لیست افرادی که با آن‌ها در ارتباط هستید را بررسی کنید و به کسانی فکر کنید که بیش از همه مشتاق ایجاد رابطه بهتر با آن‌ها هستید. حداقل 3-5 نفر را انتخاب کنید.

  • ممکن است یک آشنا باشد که شما فقط یک بار با او ملاقات کرده‌ باشید (یا فقط از طریق ایمیل با او مکاتبه کرده‌اید)، اما احساس می‌کنید که پتانسیلی وجود دارد که بتوان رابطه را به سطح بعدی رساند. این شخص ممکن است فرکانس‌هایی از خود فرستاده باشد که باعث شده نسبت به او احساس مثبتی داشته باشید.
  • ممکن است او یک مخاطب تجاری باشد که به صورت حرفه‌ای با او کار کرده‌اید، اما فرصتی پیش نیامده که بیشتر درباره او بدانید.
  • ممکن است یک دوست قدیمی باشد که قبلا با او در تماس بوده‌اید، اما هرگز تلاش نکرده‌اید که او را بهتر بشناسید.

در حین انجام این تمرین، 7 نفر را انتخاب کردم. آن‌ها شامل یک همکلاسی از دانشگاه سابقم که با او ارتباطی نداشتم، 3 ارتباطی که در طول راه‌اندازی کسب و کارم برقرار کردم (قبل از آن فقط 1-2 بار با هر یک از آن‌ها ملاقات کرده بودم)، یک شریک تجاری در سال گذشته برای کارگاه‌هایم، یکی از صاحبان کسب‌وکار همفکر با من، و یک مشتری که اخیرا برای همکاری در کارگاه با من تماس گرفت و از نزدیک با او کار کردم. اکثر آن‌ها افرادی هستند که من به خوبی آن‌ها را نمی‌شناسم (هنوز) اما دوست دارم بیشتر با آن‌ها آشنا شوم. این‌ها افرادی هستند که در چند باری که با یکدیگر تماس داشتیم، انرژی بسیار خوبی از آن‌ها دریافت کردم.

وقتی مرحله انتخاب تمام شد، به مرحله بعدی بروید.

 فرصت‌هایی برای شناخت یکدیگر ایجاد کنید

گام بعدی بعد از مرحله ۲ ایجاد فرصت‌هایی برای ارتباط با آن‌ها است.

قبل از این‌که بهترین دوستانم را به عنوان بهترین دوستانم بدانم، ارتباطمان را در حد دوستانی معمولی شروع کردیم. بعد از شناخت بهتر آن‌ها بود که آرام آرام به آن‌ها نزدیک‌تر شدم. چگونه با هم بیشتر آشنا شدیم؟ با بودن در بخشی از یک “محیط” مشترک که به ما امکان می‌داد کنار هم بنشینیم و یکدیگر را بهتر بشناسیم. مثلا بودن در یک مدرسه یا شرکت در یک کلاس مشترک، پیوستن به فعالیت‌های مشترک در شرکت، کار روی پروژه‌های یکسان.

پس وقتی که زمینه‌ای برای دوست‌یابی ما وجود ندارد، چه کنیم؟ زمانی که از مدرسه فارغ‌التحصیل می‌شویم؟ وقتی یک باشگاه / گروه / انجمن را ترک می‌کنیم؟ وقتی کارمان را ترک می‌کنیم؟ در مورد افرادی که خوداشتغال بوده و جایی که کار می‌کنند جز خودشان نیست، چطور؟ آیا همه چیز به پایان نمی‌رسد؟

خب، نه کاملا. اگر آن «فضایی» که قبلا هر دوی شما بخشی از آن بودید، به دلیل پیشرفت در مسیر زندگی‌تان ناپدید شد، یا اگر آن فضا در وهله اول اصلا وجود نداشته باشد، پس این به شما بستگی دارد که بتوانید آن فضا را ایجاد کنید! با درخواست از آن‌ها فرصت‌هایی برای شناخت یکدیگر ایجاد کنید.

نیازی نیست منتظر بمانید یا انتظار داشته باشید که مردم ابتدا از شما درخواست کنند. شما می‌توانید این کار را خودتان انجام دهید. ساده‌ترین راه این است که از شخص مورد نظر برای صرف چای، ناهار یا شام دعوت کنید. اگر مهمانی یا دورهمی دارید، می‌توانید او را هم دعوت کنید. شاید او بگوید نه، اما شاید هم بگوید بله.

اگر کسی از شما دعوت نمی‌کند، ممکن است به این دلیل باشد که آن‌ها نمی‌توانند این کار را انجام دهند. همچنین این امکان وجود دارد که آن‌ها موضع منفعلانه‌ای نسبت به دوستی داشته باشند – همان‌طور که من در گذشته داشتم – من فقط منتظر بودم که کائنات افراد خوب را روی دامن من بیاندازد. در حالی که این رویکرد ضعیفی بود. همان‌طور که در بالا ذکر کردم، ما در ایجاد دوستی‌های خوب نقش داریم. پس بیایید این کار را انجام دهیم و دیگر منتظر نباشیم تا دنیا بهترین دوستان را وارد زندگیمان کند. بیایید به جای این‌که در داشتن دوستی‌ها متوقع باشیم، روی بدست‌آوردن دوستی‌هایمان کار کنیم.

به عنوان مثال، ماه گذشته یک دیدار با یک دوست قدیمی را شروع کردم. اصلا مقدمه‌ای برای این دیدار وجود نداشت. فقط یک روز به آن دوست فکر کردم، فکر کردم مدتی است که همدیگر را ملاقات نکرده‌ایم و یک پیام برای او فرستادم. یک پیام متنی برای دیدن این‌که آیا او می‌تواند در این هفته یکدیگر را ملاقات کنیم یا خیر. خیلی انتظار داشتم که من را رد کند و بگوید تمام هفته سرش شلوغ است.

اما آن‌طور که معلوم شد، او وقتش آزاد بود و ما فردای آن روز، همدیگر را ملاقات کرده و در کافه‌ای زیر آپارتمان من، تقریبا تا نیمه شب به مدت 4 ساعت گپ زدیم. در این دیدار، من فکر می‌کنم که ما خیلی بهتر از تمام دهه‌ای که یکدیگر را می‌شناختیم، با هم آشنا شدیم. و همه این‌ها، از ارسال یک پیام ساده با یک قصد ساده برای ملاقات شروع شد. با این کار من یک فرصت ایجاد کردم، فرصتی برای ایجاد فضایی برای شناخت بهتر همدیگر. همان‌ کاری که شما باید برای دوستی‌هایتان انجام دهید.

آن‌ها را در مقابل موضوعات حاشیه‌ای بشناسید

دوستی‌های واقعی و اصیل بر اساس درک متقابل از یکدیگر ساخته می‌شوند و این تنها زمانی اتفاق می‌افتد که فرد را به عنوان همان فردی که هست بشناسید.

وقتی با کسی ملاقات می کنید، دو نوع گفتگو وجود دارد. یکی گفتگویی است که شما در مورد موضوعات حاشیه‌ای و کم اهمیت، مانند اخبار، آب و هوای امروز، فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، افراد مشهور، جدیدترین شایعات و مواردی از این دست گپ می‌زنید. دیگری گفتگویی است که شما شخص مقابل را به‌طور جدی و با ماهیت حقیقی‌اش می‌شناسید – از آرزوها تا ترس‌هایش گرفته تا اهداف و رویاهایش.

گفتگوی نوع اول باعث می‌شود در پایان جلسه احساس توخالی‌بودن کنید، و کاملا صادقانه بگویم، هیچ کاری برای پیشبرد دوستیتان انجام نمی‌دهد. در پایان هم، این یک ارتباط سطحی باقی می‌ماند، مانند ارتباط بین دوستان سلام خداحافظ و حتی دوستان معمولی. از سوی دیگر، گپ و گفت از نوع دوم به شما کمک می‌کند تا شخص مقابل را در سطح عمیق‌تری شناخته و راه طولانی‌تری را در دوستی بین هر دوی شما می‌سازد. این اولین قدم برای ساختن یک دوستی واقعی است.

اگر می‌خواهید دوستیتان عمق بیشتری داشته باشد، شخصا از حال و احوال طرف مقابل باخبر شوید. حال او چگونه است؟ در حال انجام چه کاری است؟ در محل کار چگونه است؟ آیا او از کارکردن در آن‌جا راضی است؟ اخیرا چه چیزی در ذهن او بوده است؟ سپس اجازه دهید گفتگو از آن‌جا شروع شود. مطمئن شوید که بحث حداقل 50/50 بین شما و دوستتان تقسیم شود. مراقب باشید زیاد صحبت نکنید ، زیرا ممکن است از حرف‌زدن دوستتان جلوگیری کنید.

اگر می‌خواهید مکالمه را به سطح بالاتری ببرید، می‌توانید درباره آرزوهای او، انگیزه‌های او، بالاترین اهداف و رویاهای او و موارد دیگر بیشتر بدانید. اگر شخص مقابل برای ایجاد یک دوستی جدی باشد، به جای منزوی‌کردن خود به راحتی حرف‌هایش را با شما در میان می‌گذارد.

برای من، آشنایی با یک شخص جدید همیشه یک فرآیند هیجان‌انگیز است. هر فردی چندین وجه دارد، انگیزه‌های خاص خود را دارد که او را به حرکت درمی‌آورد، داستان خاص خود را برای گفتن دارد و گذشته‌ای دارد که او را به کسی که امروز است تبدیل کرده است. شناختن یک نفر مانند ورق‌زدن یک کتاب و کشف رازهایی است که در هر صفحه نهفته است.

روی نکات مثبت تمرکز کنید نه منفی

در ارتباط با دیگران، ممکن است ویژگی‌هایی را در مورد آن‌ها تجربه کنید که دوست نداشته باشید. به خود اجازه ندهید که از آن دوستی صرفا به خاطر چنین دلیلی دور شوید. به جز در مواردی که این یک مسئله مهم (مانند عدم تطابق ارزش‌ها) باشد، نباید اجازه دهید که مانع توسعه دوستی شما شود.

پیله‌کردن به اشتباهات دیگران آسان است، اما چنین رفتاری به شما در ایجاد یک دوستی واقعی کمکی نمی‌کند. اولا، چه کسی حق دارد بگوید که آیا چیزی اشتباه است یا نه؟ در پایان روز، همه این‌ها فقط در تصورات یک فرد است. همه چیز را همیشه می‌توان به دو صورت تفسیر کرد، منفی یا مثبت و این به شما بستگی دارد که چگونه می‌خواهید آن‌ها را درک کنید. مثلا یک فرد کم حوصله می‌تواند فرد کارآمدی باشد. یک فرد ریاست‌طلب، در به عهده گرفتن مسئولیت خوب است. آدم ساکت شنونده خوبی است. فردی پرحرف، اجتماعی و سرزنده است. یک فرد منتقد، تیزبین و صادق است. این‌ها دو روی یک سکه هستند.

دوما، دوستی‌های واقعی بر اساس یک پیش‌فرض خاص ساخته نمی‌شوند که شما تمام «نقص» و «اشتباه» دوستانتان را مشخص کنید. دوستی واقعی تحت شرایطی ساخته می‌شود که طرف مقابل قضاوت نکند و به جای آن رشد دهد. به این فکر کنید، آیا از افرادی خوشتان می‌آید که مدام از شما انتقاد می‌کنند و مراقب تک تک حرکات شما هستند؟ افرادی که اشتباهات شما را به رویتان آورده و شما را قضاوت می‌کنند؟ یا افرادی را ترجیح می‌دهید که شما را همان طور که هستید می‌بینند؟ افرادی که مشوق و حمایت‌کننده هستند؟ به احتمال زیاد، دومی را ترجیح می‌دهید.

شما نمی‌توانید شخصیت یک فرد را تغییر دهید (این تصمیم اوست)، اما می‌توانید نحوه نگرش خود را تغییر دهید. از نظر عاطفی سخاوتمند باشید. به جای تمرکز روی چیزهایی که در مورد یک شخص دوست ندارید، روی نکات مثبت او تمرکز کنید. توانایی‌ها، هنرها و مهارت‌های او را بشناسید. هر جا لازم است او را تحسین کنید. هر دوستی را آن‌گونه که هست و می‌تواند باشد بپذیرید، نه کسی که نیست. حامی و مشوقش باشید.

زندگی خود را به اشتراک بگذارید

دوستی یک تلاش دو طرفه است. علاوه بر شناخت فرد (به شماره ۴ دوباره نگاهی بیندازید)، باید آماده باشید که زندگی خود را نیز با او به اشتراک بگذارید. اگر خودتان هیچ اشتراک‌گذاری انجام ندهید، نمی‌توانید از طرف مقابل انتظار داشته باشید که در مورد زندگیش با شما حرف بزند. دوستی به این شکل پیشرفت نمی‌کند.

به آن‌ها اجازه دهید بدانند که چه کارهای انجام داده‌اید. در مورد چیزهایی که به آن‌ها علاقه دارید با آن‌ها صحبت کنید. به آن‌ها اجازه دهید وارد اهداف و رویاهای شما شوند. بگذارید بدانند چه چیزی در ذهن شماست. تا جایی که می‌توانید با آن‌ها روراست و صادق باشید.

 ابتدا اعتماد ایجاد کنید

آیا می‌دانید که برای پیشرفت در هر دوستی، ابتدا باید اعتماد ایجاد شود؟ شما نمی‌توانید فقط در یک روز با هم راحت باشید و ناگهان انتظار داشته باشید که طرف مقابل هم در زندگیش را به روی شما باز کند، آن هم فقط به این دلیل که شما دست خود را دراز کرده‌اید و اولین تلاش را انجام داده‌اید. دوستی‌ها اینطوری ساخته نمی‌شوند. باید ذره ذره اعتماد را ایجاد کنید.

وقتی به این فکر می‌کنم که چه چیزی باعث شد در گذشته با دوستانم صحبت کنم، به این دلیل بود که آن‌ها به نوعی همیشه در کنار من بودند، هر زمان که به آن‌ها نیاز داشتم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم آن‌ها تلاش کردند تا بخشی از زندگی من باشند، چه از طریق اعمال خودآگاه چه ناخودآگاه. این امر باعث شد که بتوانم به آن‌ها اعتماد کرده و در مشکلات روی آن‌ها حساب کنم.

برای این‌که کسی به شما اجازه ورود به زندگیش را بدهد، باید اعتماد را در طرف مقابل ایجاد کنید. و یکی از راه‌ها این است که به جای این‌که فقط از کنار او را ببینید، تلاش کنید تا بخشی از زندگی او شوید. چند راه برای انجام این کار وجود دارد:

  • هر از چند گاهی برایش پیام یا ایمیل بفرستید تا ببینید حالش چطور است.
  • به‌طور مرتب قرار ملاقات‌هایی با او ترتیب دهید، مثلا یک بار در ماه برای شروع. سپس اگر دوستیتان عمیق‌تر شد، دیدارها را بیشتر کنید.
  • علاوه بر دیدارهای معمولی ناهار یا شام، پیشنهاد دهید به جایی بروید و کاری متفاوت انجام دهید که مطابق با علایق او باشد.
  • اگر او عضوی از گروه‌های خاص است، به آن گروه‌ها بپیوندید تا ببینید چگونه است. جنبه‌هایی از زندگی او را بشناسید که معمولا از آن مطلع نیستید.
  • می‌توانید از طریق تلفن نیز در تماس باشید. این کار را فقط در صورتی انجام دهید که هر دو تا حدودی به هم نزدیک بوده و می‌دانید که آن شخص با گفتگوی تلفنی مشکلی ندارد. اگر زیاد به هم نزدیک نیستید، حتما ابتدا بررسی کنید که مشکلی نداشته باشد، زیرا ممکن است فرد مشغول کارهای دیگری باشد. تماس‌های تلفنی در کل ماهیت مزاحمی دارند و در صورت تماس – به جز مواقع ضروری – ممکن است مورد استقبال قرار نگیرند.
  • در مواقعی که یکدیگر را نمی‌بینید، تلاش کنید از اتفاقاتی که در زندگی او می‌افتد، باخبر باشید. امروزه شبکه‌های اجتماعی، مانند توییتر و اینستاگرام، این کار را آسان کرده‌اند.

به آن‌ها اجازه دهید در زمان مشکلات شما حضور داشته باشند

این ممکن است یک مرحله قابل لمس به نظر نرسد، اما در واقع یک مرحله مهم است.

اگر می‌خواهید با شخص دیگری دوستی واقعی و حقیقی ایجاد کنید، باید با او صحبت کنید.

همان‌طور که در شماره 6 گفتم، مهم‌تر از به اشتراک گذاشتن فقط در مورد زندگی، افکار و احساسات خود، این است که بتوانید شادترین لحظات و اوقات بد خود را به اشتراک بگذارید. زمانی که دوستی من با دیگران واقعا پیشرفت ‌کرد، زمانی بود که ناامیدی‌ها و چالش‌هایی که با آن‌ها روبرو بودم را با آن‌ها در میان گذاشتم. وقتی این کار را انجام دادم، به دوستانم این فرصت را دادم که درباره من و دنیای درونی من بیشتر بدانند، و همچنین به خودم این فرصت را دادم که دوستی واقعی بیشتری داشته باشم.

برخی از شما ممکن است در انجام این کار تردید داشته باشید، زیرا ممکن است احساس کنید که طرف مقابل نمی‌خواهد در مورد آن چیزی بشنود و ممکن است مزاحم او شوید. در واقع موافقم. توصیه من این است در صورتی که فرد تلاش کرده شما را بشناسد (شماره 4)، حمایت‌کننده (شماره 5) و قسمتی از زندگی شما باشد (شماره 7) این کار را انجام دهید. به این ترتیب، شما اطمینان دارید که این شخص در مورد توسعه دوستی واقعا صادق بوده و می‌دانید که می‌توانید روی او حساب کنید.

توجه داشته باشید دوستی‌هایی که در آن فقط یکی از طرفین همه چیز خودش را با دیگران به اشتراک می‌گذارد، نامتعارف بوده و به‌طور کلی سالم نیستند. این‌ها واقعا دوستی نیستند، بلکه بیشتر روابط مربی و شاگرد هستند. اگر هدفتان این باشد، اشکالی ندارد، اما اگر به دنبال یک دوستی برابر هستید، اشکال دارد. اگر می‌خواهید یک دوستی دو طرفه ایجاد کنید، باید به شخص مقابل نیز اجازه دهید تا بتواند وارد افکار درونی شما شود. این کار شخص را تشویق کرده تا بر اساس آن خودش نیز افکارش را با شما در میان بگذارد. از دوستی‌هایی که داشته‌ام دریافته‌ام که وقتی آشکارا احساسات و افکارم را به اشتراک می‌گذارم، دوستانم نیز تشویق می‌شوند که از این روش پیروی کنند.

 از آن‌ها حمایت کنید: زمانی که به شما نیاز دارند در کنار آن‌ها باشید

با حضور در کنارشان، زمانی که به شما نیاز دارند، از آن‌ها حمایت کنید

همان‌طور که مراحل 8-1 را انجام می‌دهید، احتمالا کم‌کم روی دوستتان به روی شما باز شود. او ممکن است شروع به درمیان‌گذاشتن ترس‌ها، نگرانی‌ها و موانعی که در زندگی با آن‌ها روبه روست با شما کند.

همان‌طور که می‌خواهید دیگران در زمان نیاز در کنار شما باشند، شما هم باید در زمان لازم در کنار آن‌ها باشید. این‌جاست که از طریق رفتارهای حمایت‌گونه به او اطلاع می‌دهید که شما یک دوست واقعی هستید و کنار او هستید تا از او در مشکلاتش پشتیبانی کنید. اعمال بلندتر از کلمات صحبت می‌کنند. در پایان روز، چیزهایی که در مورد دوستی گفته‌اید مهم نیستند، کارهایی که انجام داده‌اید، اهمیت دارند.

قضاوت خود را تحمیل نکنید

آن‌ها در مواقع لازم به حضور شما نیاز دارند، این حضور شامل (الف) حمایت و درک و (ب) گوش‌دادن بدون جهت‌گیری، یعنی عدم تحمیل قضاوت شما، می‌باشد.

چندی پیش، من به یک دوست خوب اعتماد کرده و در مورد مسائل پرخوری عصبیم با او صحبت کردم. او مدام در مورد آن پیام می‌داد و می‌گفت که این مربوط به نحوه درست‌خوردن و ورزش‌کردن است. حتی به او گفتم که این مشکل کاذب بوده و ریشه عمیق‌تری دارد. عصبانی و ناامید بودم. تمام مدت، احساس نمی‌کردم که او تلاش می‌کند بفهمد من چه می‌گویم. در پایان روز، با احساس ناراحتی، خوابیدم. این در حالی بود که به صمیمی‌بودن با هم ادامه ‌دادیم، اما من هرگز یک بار دیگر در مورد مشکلاتم با وزن و غذاخوردن هیجانیم با او صحبت نکردم، زیرا می‌دانستم که او قرار نیست با آن دردی که من می‌کشیدم همدردی کند.

در حالی که ممکن است بهترین نیت را داشته باشید، اما باید مراقب قضاوت‌هایتان در مورد مشکلات دیگران باشید. به آن‌ها اجازه دهید آشکارا حرف‌هایشان را بگویند و سپس کمک کنید تا آن‌چه را که از سر می‌گذرانند تجزیه و تحلیل کنند. بدون شنیدن تمام حرف‌های شخص نتیجه‌گیری یا قضاوت نکنید. با این کار ممکن است یک دوستی نوپا را به پایان برسانید.

همدلی در مقابل ارائه راه حل

گاهی‌اوقات مردم به شما نزدیک می‌شوند زیرا به دنبال گوش شنوا هستند. گاهی‌اوقات هم آن‌ها به شما نزدیک می‌شوند زیرا به دنبال راه حل هستند. یاد بگیرید که نیازهای آن‌ها را بشناسید و بر اساس آن عمل کنید. وقتی فرد فقط به دنبال کسی است که صدای او را بشنود، نیازی به ارائه راه حل ندارد.

مراقب فریادهای غیرمستقیم برای کمک باشید

بودن در کنار آن‌ها تنها زمانی اتفاق نمی‌افتد که آن‌ها به‌طور فیزیکی کمک بخواهند. در بسیاری از مواقع، مردم صراحتا کمک “نمی‌خواهند”. آن‌ها ممکن است بترسند که شما را آزار دهند.

شما باید نسبت به نیازهای دیگران حساس باشید. خود را در جریان اتفاقاتی که در زندگی آن‌ها می‌افتد، نگه دارید (شماره 7). به جزئیاتی که یک شخص می‌گوید، با دقت گوش دهید. همیشه به دنبال راه‌هایی برای دوست بهتربودن برای او باشید. به عنوان مثال، اگر دوستی در هفته گذشته برای کارش مشکلی پیش آمده، می‌توانید به او آرامش داده و از او بخواهید که ذهنش را از کار دور کند. همچنین می‌توانید یک هدیه کوچک برای خوشحالی او تهیه کنید. این کوچک‌ترین کارهایی که انجام می‌دهید بزرگ‌ترین تفاوت‌ها را ایجاد می‌کند.

روی کسانی تمرکز کنید که تلاش‌های شما را مقابله به مثل می‌کنند

در تلاش‌هایتان برای ساخت و حفظ ارتباط، مواقعی پیش می‌آید که تلاش‌هایتان دو طرفه نیست. به عنوان مثال، دوستان / مخاطبینی وجود خواهند داشت که در مقابل کارهای شما پاسخی نشان نمی‌دهند. افرادی هستند که به شما می‌گویند آن‌قدر سرشان شلوغ است که نمی‌توانند شما را ملاقات کنند. و افرادی هستند که زمانی که شما سعی می‌کنید آن‌ها را دعوت کرده و مشتاقانه منتظر ملاقات‌ با آن‌ها هستید، همیشه درخواست شما را لغو کرده / تاریخ‌های قرار را مدام عقب می‌اندازند.

هر چند مهم نیست. من دوستان یا آشناهایی دارم که به درخواست‌های ارتباطی پاسخ نداده یا زمان زیادی طول می‌کشد تا پاسخ دهند. کسانی که مدام می‌گویند سرشان شلوغ است و زمانی که شما فقط برای یک ناهار / شام ساده از آن‌ها دعوت می‌کنید برای یک ماه بعد زمان تعیین می‌کنند. کسانی که در آخرین لحظه قرار را کنسل می‌کنند یا حتی وقتی نمی‌توانند بیایند اطلاع نمی‌دهند. و کسانی که موقع پاسخ به درخواست‌ها، وعده و وعید توخالی می‌دهند.

در گذشته تعجب می‌کردم که چرا آن‌ها یک ملاقات ساده را تا این حد سخت می‌کنند، در حالی که من این‌قدر تلاش می‌کنم تا دوستیمان به نتیجه برسد. من از آن‌ها کاملا آزرده و ناامید می‌شدم.

اما بعدها متوجه شدم که آن‌ها کلا همین‌طور هستند. شاید آن‌ها غیراجتماعی بوده و ترجیح می‌دهند تنها باشند. یا شاید آن‌ها در مرحله‌ای از زندگی خود نیستند که بخواهند با افراد دیگر ارتباط برقرار کنند. شاید من برای آن‌ها یک دوست مهم و کافی نیستم. شاید ملاقات با مردم و ایجاد دوستی در حال حاضر اولویت زندگی آن‌ها نباشد. در ضمن بعد از همه این حرف‌ها، برای مدت طولانی در گذشته، من کارم را بیشتر از هر چیز دیگری در اولویت قرار می‌دادم، بنابراین من هم مقصر بودم.

به انتخاب‌های افراد احترام بگذارید. به جای تمرکزکردن روی افرادی که به کوشش‌های شما جواب نمی‌دهند، روی کسانی تمرکز کنید که تلاش‌های شما را جبران می‌کنند. اجازه دهید گروه دوم بدانند که چقدر از گذاشتن زمان برای ملاقات قدردان هستید. وقتی به شما نیاز دارند در کنار آن‌ها باشید. تلاش بیشتری را صرف ایجاد روابط با افرادی کنید که اهمیت داده و آن‌ها هم تلاش می‌کنند، به جای کسانی که تصمیم می‌گیرند در را به روی همه ببندند. ارتباط با گروه دوم را بسیار مفیدتر خواهید یافت.  🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *