در بحث پیرامون فیلمهای کوئنتین تارانتینو، اولین چیزی که مردم غالبا درباره آن صحبت میکنند خطوط داستانی مورد علاقه یا صحنههای به یاد ماندنی آنها است. اما برخی از جالبترین نکتهها درباره فیلمهای این کارگردان، همگی خصوصیتهای پنهان و موشکافانه و ارجاعاتی هستند که او در دل فیلمهایش مخفی میکند. تمامی فیلمهای تارانتینو سرشار از معانی پنهان مثبت، اشاراتی به سلیقه او و نیز ارتباطهایی با آثار قبلیاش هستند.
در اینجا مجموعهای از 15 حقیقت جذاب و عجیب درباره فیلمهای تارانتینو که احتمالا هرگز نمیدانستید ارائه میشود. از انتخابهای جالب بازیگرانش تا ادای احترامهای زیرکانهای که از معرض دید عادی مخفی میکند.
کارگرانی “سگهای انباری”

تصور اینکه کسی غیر از کوئنتین تارانتینو فیلم “سگهای انباری” را کارگردانی کرده باشد غیرممکن است. با این حال، تقریبا چنین اتفاقی داشت رخ میداد.
هنگامی که تارانتینو تازه وارد هالیوود شده بود، فیلمنامه دو فیلم “داستان عاشقانه واقعی” و “سگهای انباری” را نوشت. سپس از تونی اسکات خواست چنانچه مایل است یکی از آن دو فیلمنامه را کارگردانی کند. اگرچه اسکات گفته بود مشتاق است هر دو فیلمنامه را کارگردانی کند اما به او گفته شد تنها یکی را میتواند انتخاب کند. در نهایت، او “داستان عاشقانه واقعی” را انتخاب کرد. این انتخاب تارانتینو را سکاندار “سگهای انباری” کرد. ما هنوز از خود میپرسیم اگر جای کارگردانها در این دو فیلم عوض میشد چه اتفاقاتی میافتاد.
مطالب مرتبط: تارانتینو، از زندگی شخصی تا ذائقه هنری + 10 اثر تاریخی + لینک دانلود
تارنتینو و نقش پای می در “بیل را بکش بخش 2”

کوئنتین تارانتینو اخیرا یک حقیقت عجیب و غریب درباره فیلم “بیل را بکش: بخش 2” فاش کرد که البته خوشحالیم تحقق نیافت. او اعلام کرد که در اصل قصد داشته نقش پای می را خودش در فیلم بازی کند. پای می استاد هنرهای رزمی آسیایی است که به “عروس” آموزش میدهد تا تبدیل به یک آدمکش شود.
تارانتینو حتی جهت آمادگی برای این نقش آموزشهای سخت رزمی را پشت سر گذاشت. اما پس از آنکه تشخیص داد باید تمرکزش روی کارگردانی باشد، تصمیم گرفت نقش را به گوردون لیو بدهد. او به واقع بسیار مناسب این نقش بود و به خوبی از عهده آن برآمد. اگرچه تارانتینو تصمیم درستی در این باره گرفت، اما دیدن چهره تارنتینو با آن ریشهای سفید بلند و آن ابروهای احمقانه چقدر میتوانست خندهدار و مضحک باشد.
ایده “ضد مرگ”، هنگام خرید یک ولوو

توانایی الهام گرفتن از هر چیزی، از ویژگیهای یک داستانپرداز ماهر است. خبره بودن کوئنتین تارانتینو در این مورد ثابت شده است. به گفته این کارگردان، در دهه 1990 در حال خریدن یک ماشین جدید بوده است. در آنجا به دوستش میگوید هرگز دوست ندارد در تصادف با ماشین بمرید. بنابراین علاقهمند میشود یک اتومبیل ولوو بخرد چون این برند بخاطر درجه ایمنی عالی محصولاتاش زبانزد است. دوستش به او گفت هنوز هم میتوانی هر ماشینی میخواهی بخری. سپس آن را به یک تیم بدلکاری میدهی و با پرداخت 10000 دلار آنها ماشینات را ضد مرگ خواهند کرد.
این اصطلاح “ضد مرگ” تا مدتها ذهن تارانتینو را درگیر کرده بود. سرانجام همین واژه الهامبخش او برای ساخت فیلم “گرایند هاوس” شد. این فیلم در سال 2007 و با بازی کرت راسل در نقش یک بدلکار روانی ساخته شد.
فیلمبرداری معکوس در “قصههای عامیانه”
در یکی از مشهورترین صحنههای “قصههای عامیانه”، پس از زیادهروی میا والاس (با بازی اوما تورمن) در مصرف هروئین، وینسنت وگا (با بازی جان تراولتا) با فرو کردن مستقیم آمپول حاوی آدرنالین به قلب میا، او را از مرگ نجات میدهد. این صحنه یکی از پر تنشترین لحظات در تمام فیلمهای تارانتینو است. این صحنه با استفاده از یک تکنیک بسیار قدیمی سینمایی گرفته شد که در آن حرکت به صورت معکوس انجام میشود.
تارانتینو برای واقعی نشان دادن این که وینسنت واقعا سوزن را محکم در قفسه سینه میا فرو میکند (که در هر حال از نظر پزشکی روش مناسبی نیست)، نما را با سوزنی که از قبل در قفسه سینه میا کار گذاشته شده بود (البته او این کار را با کمک گریم و جلوههای کاربردی انجام داد) آغاز میکند. بدین ترتیب، هنگامی که کوئنتین تارانتینو فرمان “اکشن” را داد، تنها کاری که تراولتا باید میکرد این بود که سوزن را از جایش به طرف بالا بکشد. بعدا تدوینگران در طول فرآیند پسا تولید فیلم، این حرکت را به صورت برعکس تدوین میکردند.
همانگونه که در نسخه نهایی فیلم مشهود است، این ترفند به خوبی جواب داد. میا تورمان از اینکه دیگر لازم نبود با ضربات نوک سوزن زخمی شود، احتمالا بار استرس زیادی از دوشش برداشته شد.
مطالب مرتبط: 13 کارگردان برتر سینمای مدرن
وینسنت وگا و ویکتور وگا، دو برادر

بله درست است! وینسنت وگا در “قصههای عامیانه” برادر ویکتور وگا (آکا مستر بلوند) در “سگهای انباری” است. هر دو آنها نقش زیردستان کت و شلوار پوشِ روسای تبهکارشان را ایفا میکردند. وینسنت خیلی دوست داشت به آمستردام برود و از مصرف داروهای مخدر لذت ببرد. اما ویکتور ظاهرا از تکه تکه کردن گروگانهای بینوا لذت میبرد.
علیرغم این که هر دو آنها جانی بودند، طبق پیشینه و گذشتهشان، در یک خانواده ثروتمند بزرگ شده بودند. پدرشان فردی سختگیر و مادرشان شخصی با محبت بود که این دو در هر فرصتی هر دو برادر را ضایع میکردند. کوئنتین تارانتینو حتی یک زمانی قصد داشت یک فیلم اقتباسی موشکافانه درباره برادران وگا بسازد. پروژهای که طرفداران تارانتینو احتمالا هنوز هم بسیار مشتاقاند که ساخته شود.
“سگهای انباری” و “داستان عاشقانه واقعی”

آلاباما (با بازی پاتریشیا آرکت) در فیلم “داستان عاشقانه واقعی” نقش یک منشی تلفنی را ایفا میکند. او با معشوق جدید خود کلارنس (با بازی کریستین اسلاتر) رابطه جنسی برقرار میکند. سپس آنها با یکدیگر در حالت مستی مرتکب یک جنایت دیوانهوار میشوند. در این حادثه چند نفر دلال را میکشند، مواد مخدر را به سرقت میبرند و به پلیسها تیراندازی میکنند. آنها سرانجام در پایان فیلم به مکزیک فرار میکنند. آن دو در آنجا صاحب فرزندی میشوند و ظاهرا تا بعدها زندگی خوب و خوشی دارند. اما شاید با توجه به ارتباط آلاباما با “سگهای انباری”، ظاهرا موضوع به این رویه و منوال پایان نیافته است.
در فیلم “سگهای انباری”، جو کابوت میگوید آلاباما معشوقه قبلی آقای وایت بوده است. این گفته ارجاعی است به همان شخصیت آلاباما در فیلم “داستان عاشقانه واقعی”. فیلمنامه اصلی “داستان عاشقانه واقعی” پیش از فیلمنامه “سگهای انباری” به قلم خود تارانتینو نوشته شده بود. طبق فیلمنامه قرار بود کلارنس در پایان فیلم بمیرد و آلاباما آزادانه با آقای وایت وارد رابطه شود.
با این وجود، از آنجا که در نسخه نهایی فیلمنامه “داستان عاشقانه واقعی” کلارنس زنده ماند (شاید بخاطر تاثیر تونی اسکات)، باید چنین فرض کنیم که در مکزیک اتفاقی رخ داده که آلاباما را از مخفیگاه بیرون کشیده و او را به زندگی مجرمانه بازگردانده است.
اسب واقعی جمی فاکس در فیلم “جانگوی آزاد شده”

پیش از آنکه “جانگوی آزاد شده” ساخته شود، چندین بازیگر برای بازی در نقش اصلی این فیلم انتخاب شده بودند. با این حال، جمی فاکس بعد از معرفی اسبش “چیتا” به کوئنتین تارانتینو، ثابت کرد درستترین فرد برای این نقش است.
فاکس این اسب خرمایی رنگ را در سال 2008 بهعنوان هدیه تولدش دریافت کرده بود. او میدانست سرانجام آن دو روزی باهم در یک فیلم بازی خواهند کرد. فاکس در مصاحبه با وبسایت HitFix.com عنوان کرد: “میخواستم این نقش را بازی کنم. به او گفتم گوش کن پیشنهاد من مثل بقیه نیست. من میدانم تو دنبال کسی هستی که اسبسواری کند. خب من یک اسب دارم.”
فاکس با وجود اینکه چابکسوار ماهری بود، در سوارشدن در صحنه مشکلاتی داشت. چیتا که سابقه حضور جلوی دوربین را نداشت به واسطه افراد حاضر مدام وحشتزده میشد. اگرچه او بالاخره با بازی در نقش اسب وفادار جانگو کنار آمد، اما بازهم صحنههایی در فیلم وجود داشت که باید از یک اسب بدلکاری استفاده میشد.
بروس ویلیس و فیلم “چهار اتاق”

فیلم “چهار اتاق” مجموعهای گلچین از چهار داستان بهم پیوسته است که توسط چهار فیلمنامهنویس و چهار کارگردان ساخته شد. این چهار کارگردان شامل الکساندر راکول، الیسون آندرس، رابرت رودریگز و کوینتین کوئنتین تارانتینو بودند. هر کدام از آنها مسئول ساخت یک قسمت از این فیلم بودند.
بروس ویلیس که در پروژه “قصههای عامیانه” با تارانتینو دوست شده بود، یک بازی معرکه برای تارانتینو انجام داد. او در قسمت مربوط به کوئنتین تارانتینو در فیلم “چهار اتاق”، به نام “مردی از هالیوود” ظاهر شد. با این حال، ویلیس این کار را بدون پذیرفتن هیچ گونه پرداخت حقوقی انجام داد. به گفته “انجمن بازیگران فیلم” (Screen Actors Guild) این کار یک عمل بسیار نامناسب است. برای جلوگیری از هرگونه دادخواهی احتمالی علیه وی، ویلیس برای بازی در این فیلم هرگز اعتبارنامه بازیگری دریافت نکرد.
“جانگوی آزاد شده” و “قصههای عامهپسند”

یکی از مضحکترین لحظات فیلم “قصههای عامیانه” صحنهای است که کاپیتان کونز (با بازی کریستوفر والکن) با بوچ جوان ملاقات میکند. او برای بوچ تعریف میکند که چگونه ساعت پدر مرحومِ بوچ را دو سال تمام در اردوگاه زندانیان ویتنامی در باسن خود پنهان کرده است.
اما شخصیت دیگری نیز به نام کونز در فیلم “جانگوی آزاد شده” وجود دارد. البته این شخصیت هرگز در فیلم جلوی دوربین ظاهر نمیشود. این ارجاع در قالب یک پوستر تحت تعقیب که نام “کریگ کونز دیوانه” را بهعنوان عضوی از گروه اسمیتی باکال نوشته است صورت میگیرد. با توجه به دورههایی که این دو فیلم در آنها میگذرد، احتمالا کاپیتان کونز چیزی شبیه نتیجه یا ندیده کریگ کونز دیوانه باشد.
ماجرای امضای هک شده در”حرامزادههای لعنتی”

دانی “خرس یهودی” دونوویتز یکی از به یاد ماندنیترین شخصیتهای فیلم “حرامزادههای لعنتی” است. این نقش را کارگردان و دوست قدیمی تارنتینو الی روث اجرا کرده است. در این فیلم، “خرس یهودی” بیشتر بهخاطر در دست داشتن یک چوب بیسبال مشهور است. دانی از این چوب برای متلاشی کردن مغر نازیها استفاده میکند.
بر اساس جزئیات تکمیلی در فیلمنامه اصلی، پس از آنکه دانی این چوب را در بوستون میخرد از گروهی از دوستان و اطرافیان خود میخواهد بر روی آن نام یکی از عزیزانشان که در اروپا زندگی میکند و واقعا در خطر است را بنویسند. این صحنه حتی فیلمبرداری هم شد و در نمایش فیلم در جشنواره کن نیز لحاظ شد. اما بعدها در نسخه عمومی حذف شد.
در نسخه فیلمنامه تجدیدنظر شده ذکر میشود که دانی در طول مسیر، امضاهایی را از افراد مختلف یهودی جمعآوری میکند. با این وجود، شما در فیلم نمیتوانید بعضی از امضاهای روی چوب را ببینید. اما فیلمنامه میگوید که یک امضای متمایز و خاص بر روی آن وجود دارد؛ امضای آنه فرانک.
“حرامزادههای لعنتی” و “هشت نفرتانگیز”

تازهترین ارتباط بین فیلمی در آثار کوئنتین تارانتینو مربوط به پت هیکوکس انگلیسی در فیلم “هشت نفرتانگیز” است. او در ابتدا در هیبت مامور اعدام احتمالی، اسوالدو موبری، ظاهر میشود. اما بعدا معلوم میشود پت انگلیسی یک عضو یاغی از باند شرور جودی دمرج است. افشای نام او نشان میدهد که او از نیاکان دور آرچی هیکوکس است. همان مرد انگلیسی ریاکاری که در ترور هیتلر در “حرامزادههای لعنتی” دست داشت.
خودِ الی روث این ارتباط را تایید کرده است. با این حال، هویت دقیق اجداد کاملا مشخص نیست. در بهترین حالت حدسی که میتوانیم بزنیم این است که پت انگلیسی احتمالا جدِ جدِ پدربزرگِ آرچی است.
“بیل را بکش” و صحنه زمانبندی شده

تمامی صحنههای نبرد فیلم “بیل را بکش” به خوبی نمایشهایی استادانه از زمانبندی و رقصآرایی را نشان میدهد. البته در هنگام تماشای فیلم احتمالا نخواهید فهمید این صحنهها چگونه کارشناسانه زمانبندی شدهاند، مگر اینکه یک زمانسنج داشته باشید.
شخصیت عروس، اوما تورمان، در یک دوئل با اورن ایشی، با بازی لوسی لو، مواجه میشود. قبل از مبارزه شمشیرشان اورن به ژاپنی میگوید: “امیدوارم انرژیتو ذخیره کرده باشی. وگرنه شاید پنج دقیقه هم دوام نیاری.” به طور تصادفی، از لحظهای که موسیقی نبرد آغاز میشود (قطعه موسیقی فوقالعاده “Don’t Let Me Be Misunderstood” اثر سانتا اسمرالدا) تا ضربه کشندهای که پوست سر اورن را بهطرز وحشیانهای میکند، نبرد دقیقا چهار دقیقه و 59 ثانیه طول میکشد.
لئوناردو دیکاپریو و “جانگوی آزاد شده”

کوئنتین تارانتینو مشهور است به اینکه شخصا بیرون میرود و بازیگران زن و مرد فیلمهایش را با دست سوا میکند. اما لئوناردو دیکاپریو پس از خواندن فیلمنامه “جانگوی آزاد شده” شخصا نزد تارانتینو رفت. دیکاپریو از او خواست نقش خبیثانه کالیون کاندی، مالک مزرعه بزرگ میسیسیپی، را به او بدهد.
تارانتینو در مصاحبه با مجله “پلیبوی” گفت: “لئو نسبت به نقشی که ابتدا نوشته بودم جوانتر بود. اما دوباره فیلمنامه را خواندم و دیدم دلیلی ندارد این شخصیت آنقدر سن و سال داشته باشد. از آنجا که من تحت تاثیر این عقیده جنوب آمریکایی که اشرافیت اروپایی را به این روش آماتور گونه بازآفرینی میکند هستم، دیدن او بهعنوان یک پسر امپراطور ایده جالبی میشد.”
احتمالا اکثریت موافقند که دیکاپریو در اولین نقش منفی خود بسیار عالی ظاهر شد. اگرچه به گفته عوامل فیلم، او در ابتدا با استفاده بیش از حد از حرف n با چالش مواجه بود، اما بالاخره از عهده این کار برآمد. در این فیلم یک صحنه اوج داریم که در آن کاندی به اهداف واقعی مهمانانش پی میبرد. در این صحنه دیکاپریو قرار بود با عصبانیت تمام با مشت بر میز شام بکوبد. اما در این برداشت که در فیلم هم لحاظ شد، تصادفا مشتش بر روی لیوانی شیشهای فرود میآید. لیوان خورد شده و به طبع دستش خونی میشود. در آن لحظه دیکاپریو مانند یک بازیگر حرفهای به بازی خود ادامه میدهد. حتی از دست خونیاش بهعنوان یک پراپ نمایشی جدید استفاده میکند. و دست خونیاش را روی صورت همبازی خود کری واشنگتون میمالد. کری به نظر میرسد در این صحنه به طرزی کاملا طبیعی وحشتزده شده است.
“بیل را بکش” و “جانگوی آزاد شده”

گفته میشود در فیلم “جانگوی آزاد شده” دکتر کینگ شولتز از خانواده مرفه خود در آلمان جدا شده و به آمریکا مهاجرت میکند. او تا سال 1853 به شغل دندانپزشکی مشغول بوده است، درست پیش از اینکه تصمیم بگیرد شکارچی شود و سرانجام در سال 1859 بمیرد. طبق یک نظریه محتمل، کینگ در دهه 1840 یا 1850 با زن جوانی ازدواج کرد. این زن در همان زمان که کینگ شکارچی شده بود او را تنها گذاشت و متعاقبا تا حدود 35 سالگی بیشتر با او زندگی نکرد.
اعتبار این نظریه را میتوان در فیلم “بیل را بکش بخش 2” یافت. در صحنهای که عروس در قبر همسر فرضی کینگ –پائولا شولتز- زنده دفن میشود. چنین تصور میشود که پائولا از زمان جدا شدن از کینگ، تنها زندگی کرده است. سرانجام در تنهایی مرده است و در یک “قبر مجزا” دفن شده است.
معنای “سگهای انباری” چیست؟

اینکه این عنوان به چه چیزی اشاره دارد محل بحث و شایعات زیادی بوده است. کوئنتین تارانتینو پیشتر به بسیاری از نمایندگان استودیوهای فیلمسازی گفته است که اصطلاح “سگ انباری” توسط گانگسترهای فرانسوی در فیلمهایی مانند “از نفس افتاده” و “دسته جدا” به کار میرفته است. طبق گفته تارانتینو یک “سگ انباری” مانند یک قورباغه یا یک موش صحرایی است. با این حال، بعدها مشخص شد که او این تفسیر را برای جلب رضایت سرمایهگذاران به هم بافته است.
بر اساس روایتی دیگر این نام از روزهایی که کوئنتین تارانتینو تارانتینو در مغازه ویدیو کار میکرد میآید. گفته میشود وقتی تارانتینو به یکی از مشتریان پیشنهاد میدهد فیلم “خداحافظ بچهها” ( Au Revoir Les Enfants) اثر لویی مال را اجاره کند، مشتری به اشتباه اسم فیلم را “سگهای انباری” (reservoir dogs) میشنود. اما این روایت نیز توسط دیل شرمن رد شد. شرمن کارشناس فیلمهای تارانتینو بود. او در یکی از کتابهای خود نوشت فیلم “خداحافظ بچهها” در آن زمان که تارانتینو کارمند مغازه ویدیو بوده اصلا برای اجاره در دسترس نبوده است.
کوئنتین تارانتینو تا به امروز هیچ توضیح واضح و معتبری درباره عنوان این فیلم نداده است. بنابراین ما همچنان باید درباره آن با حدس و گمان صحبت کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید