بحران میانسالی و روش های تقابل با آن

بحران میانسالی و روش های تقابل با آن

افراد در سنین میانسالی به صورت مکرر تمرینات شدید ورزشی انجام می دهند و در مسابقات چالش برانگیز شرکت می کنند. چه چیزی آن ها را ترغیب به انجام این کار ها می کند؟

افسردگی در میانسالی

آخرین چیزی که قبل از مرگ یادم میاد درد است. من در آخرین لحظات به همه ای مریضی های مبتلا شده بوده ام، پشتم خم شده بود و انگشتانم خشک بودن و من تمام تلاشم را می کردم که قبل از مردن همه ی اندیشه هایم را در لب تاپ ثبت کنم. در ساعت 3 صبح در سن 43 سالگی بالاخره افسردگی مرا مغلوب خودش کرد.

هیچ دلیل واضحی برای افسردگی من وجود نداشت. از نظر دیگران من زندگی خوبی داشتم، یک خانواده خوب و یک خانه که مال خودم بود، در حالی که یک کار رویایی با درآمد عالی داشتم. اما من از زمان نوجوانی یک افسردگی مزمن خفیف داشتم که این افسردگی باعث می شد که من هر چیزی که خوب است را نبینم و همه اش به دنبال مشکلات و کمبود ها باشم و فقط آن را ببینم. در شغل من فشار کاری بالا بود و من مجبور بودم مدام مسافرت کنم در این مسافرات اغلب شب ها در هتل بی خواب می شدم. من در خانه نیز احساس ناراحتی می کردم، خانواده ام سعی می کردند به من فضا برای استراحت و تنهایی بدهند اما تمام فکر من فرار از آنجا بود. اینکه افراد زیادی می خواستند با من تجارت کنند باعث می شد من احساس گناه کنم. من مجبور به تغییر بودم تا بتوانم به زندگی خودم ادامه دهم.

من برای فرار از افسردگی به ورزش دو روی آوردم، این ورزش برای مدت ها باعث می شد که استرس و اضطرابم تسکین یابد، اگر چه با هر بار ورزش بیشتر این حس کمتر ایجاد می شد. حدود یک سال پیش من در یک روز متوجه شده ام یک مسیر را بارها و بارها رفته ام بدون اینکه متوجه گذر زمان و محیط اطراف خودم شوم. من به دویدن در روز ها ادامه می دادم و تا اعماق جنگل می رفتم گاهی اوقات فاصله دو شهر مختلف را با دویدن طی می کردم با این کار احساس آرامش و جوانی می نمودم. من به حدی در طی روز در جنگل ها می دویدم که به همسرم خودم گفتم من به یک دونده دو میدانی تبدیل شده ام. نه ماه بعد، 50 هزار متر را در یک روز خنک ماه آوریل در یک مسیر با شیب 5 هزار فوتی و ناهموار بدون هیچ وسیله ایمنی  دویدم.

در سال 1957، یک روانشناس کانادایی به نام الیوت ژاک مقاله ای را به انجمن روانکاوی انگلیس ارائه داد که موضوع  مقاله او  بحران میان سالی بود. در سال 1965 در مجله بین المللی روانکاوی یک مقاله در مورد ” مرگ و بحران میانسالی” نوشته شد. نظریه ژاک این بود که افراد با نزدیک شدن به دوران میانسالی، در مورد مرگ و میر بیشتر فکر می کنند و می فهمند، در نتیجه به تبع این افزایش اطلاعاتشان شروع به انجام کار های عجیب می کنند.

بحران میانسالی

توجه آینده به در میانسالی

مباحث زیادی در مورد این وجود دارد که آیا این موضوع واقعا یک ماهیت علمی دارد یا نه، اما این موضوع حتما یک بحث احساسی می باشد. پیر شدن باعث ایجاد حس درونگری در فرد می شود و این درونگری باعث می شودکه فرد روی مسائل مختلف به خصوص این که چه مقدار از عمرش گذشته است و چه مقدار از عمرش باقی مانده است و چه کاری باید در این مدت باقی مانده انجام دهد تمرکز می کند. این افکار باعث ایجاد اظطراب می شود و نتیجه این اظطراب افسردگی می شود و اگر در گذشته افسردگی داشته باشید این  این افکار باعث تشدید آن می شود.

ده ها سال است که در مورد بحران میانسالی صحبت می شود که در این بحران مردان سفید پوست اتومبیل های اسپرت می خرند و سعی می کنند با انجام کار های خاص به خود تلقین کنند جوان هستند و شور جوانی را در خود ایجاد کنند. اما بسیاری از افراد برای گذر از این  بحران هیچ کاری انجام نمی دهند یا اگر کاری بخواهند انجام دهند فعالیت های بدنی است که شامل تمرینات ورزشی سخت است که بر جسم آن ها فشار زیادی وارد می کند و اکثر این فعالیت ها برای جوانان مناسب است و اصلا بدن آن ها توانایی تحمل این تمرینات ورزشی را ندارد، مثلا به دنبال ورزش دو و میدانی که یک ورزش سخت و فشرده است می روند.

 امروزه، تقریبا یک سوم از شرکت کنندگان مسابقات سه گانه در ایالات متحده آمریکا افرادی بین 40 تا 49 سال می باشند که بزرگترین جامعه جمعیتی بین دهه های مختلف است که در این مسابقات شرکت می کنند. همین مورد در مارتون بوستنون نیز صدق می کند، جایی که بیش از 8200 دونده که در دهه 40 سالگی خود هستند در ماه آوریل از خط عبور گذشتن، که این تعداد کمی بیش از 31 درصد کل شرکت کنندگان بوده است. بیشترین تعداد شرکت کنندگان در یک مسابقه دو در شهر  نیویوریک در سال 2017 بین افراد 40 تا 44 سال بود. در شهر لندن در سال 2015، دوندگانی در بازه سنی 40 تا 49 سال از دوندگان 20 تا 29 سال سریع تر بودند.

طبق تحقیقاتی  که توسط مارتین دی. هافمن و کوین فوگارد انجام شده است، میانگین سنی شرکت کنندگان در مسابقات دو 100 مایل، 44 سال بود. اما این که چه چیزی باعث می شود که همه افراد در این سن اینگونه خود را تحت فشار قرار دهند، طبق تجربه ما و بسیاری از ورزشکارانی که با آن ها صحبت کردیم، این افراد در جوانی خیلی کم ورزش می کردند و بیشتر  این افراد می خواهند خود را برای سال های پیری آماده کنند و به عبارت دیگر می خواهند یک پیری بهتر داشته باشند.

بحران میانسالی ناشی از ترس

از نظر برخی، این بحران میانسالی ناشی از ترس است که افراد به دنبال روش های هستند که به طور موقت بر نقاط ضعف خود غلبه کنند و این چالش ها باعث می شود که آن ها به طور موقت بر این بحران فائق آیند. این چالش ها برای این اشخاص فرصتی ایجاد می کند تا با نقاط ضعف خود روبرو شوند و از جایگاه که دارند شناخت پیدا کنند، مثلا مسابقات مانند کراس فیت که نوعی ورزشی استقامتی است به آن ها برای این چالش کمک می کنند.

کریستین کاسارا یکی از این افراد بود. او و همسرش درگیر مشکلات نا باروری بودند و در یک قرار ملاقات پزشک به او گفت که بهتر است اول به فکر درمان خود  که یک فرد 40 سال چاق است بپردازد و سپس به درمان ناباروی خود بپردازد. این اظهار نظر یک ظلم به او بود و باعث شد که او از این حرف تعجب کند. کاسکارا یک فرد 40 سال با فشار بالا که وزنش 125 کیلو بود.

پس از چند روز او و همسرش تصمیم به کاهش وزن گرفتند برای این کار کاسکارا یک رژیم غذایی گرفت و با استفاده از این رژیم او 90 کیلو از وزنش کاهش یافت ولی او باز هم به دنبال کاهش وزن بیشتری بود، بنابراین او شروع به انجام ورزش دو کرد. او در برنامه برای خود نوشت که در آن باید 5 هزار متر می دوید، سپس برای کامل کردن کارش در یک ماراتن ثبت نام کرد تا به این وسیله خود را ودار کند که این برنامه ورزشی را اجرا نمائید. یکی از دوستانش به او پیشنهاد داد در مسابقه triathlon که یک مسابقه سه گانه شنا، دو و دوچرخه سواری است شر کت کند. کاسکارا عاشق این ورزش شد و در  مسابقات سرعتی و المپیک این ورزش توانست از خط پایان عبور کند. در اواخر اوت او برای اولین بار از خانه اش در سنت پترزبورگ،به فلوریدا و سپس کپنهاگ سفر کرد تا در مسابقات مردان آهنین شرکت کند.

کاسکارا می گوید:” من همیشه در تفکراتم حس نا امیدی داشتم.” ” مهمترین کاری که برای غلبه به این ناامیدی انجام دادم اراده بود. من اراده کردم و از انجام کارم انصراف ندادم.”

بحران میانسالی

بحران میانسالی ناشی از سرافکندگی

برخی دیگر بحران میانسالی را یک حس سرافکندگی می دانند که باعث می شود میانسال ها احساس کنند دیگر به آرزو هایشان نمی رسند و حس جاه طلبی در آن ها از بین می رود تعریف می کنند. این همان بحرانی بود که لیزیمبا پاتیلا ، یک مدیر فروش 44 ساله از مدینه به آن دچار شد او به حدی احساس نا امیدی می کرد که برخی اعتقاد داشتن ممکن است او خودکشی کند ولی او با کشف ورزش سه گانه triathlon امید به زندگی یافت.

در یک سفر تجاری به رنو، پسر عمویش به او کتابی در مورد ورزش های سه گانه داد او با خواندن این کتاب بسیار الهام گرفت در نتیجه به همسرش زنگ زد و به او گفت قصد دارد در مسابقات سه گانه triathlon شرکت کند. ولی او برای شرکت در این مسابقات یک مشکل داشت و آن مشکل این بود که او در سن 12 سالگی غرق شده بود و این تجربه باعث ترس او از آب شده بود و وی می ترسید که سرش را زیر آب کند.

پاتیلا می گوید: “اگر از دوچرخه خود بیافتید و پای خود را زخم می کنید ولی شما  هنوز می توانید آن دوچرخه را سوار شوید.” “هنگامی که شما یک تجربه دارید که در آن آسیب دیده اید در ذهن شما یک زخمی ایجاد می شود و باعث می شود مانند یک کابوس وقتی می خواهید دوباره این کار را انجام دهید در ذهن شما ایجاد شود.”

پاتیلا ضخیم ترین لباس غواصی که وجود داشت را خریداری کرد و بعد با یک وسیله تنفسی غواصی شنا کردن را آزمایش کرد. وی اولین باری که در مسابقات سه گانه شرکت کرد 500 متر قبل از این که مسیر شنا پایان یابد از مسابقه انصراف داد. از آن پس سعی کرد مانند دیگر افراد شنا کند. پاتیلا دو بار در روز به استخر رفت تا یاد بگیرد که چگونه در آب های کم عمق شنا کند. او چند ماه بعد دوباره در مسابقات سه گانه شرکت کرد و در برای اولین بار در سه گانه سرعتی توانست از خط پایان عبور کند.

او می گوید: ” نمی توانم به شما بگوییم که من برای انجام این کار استرس نداشتم.” ” من نمی توانم به شما بگوییم که یک مرد بالغ گریه نمی کند. اما از طریق این کار فهمیدم می توانم اراده کنم و هر کاری که دوست دارم انجام دهم. وقتی مسابقه تمام شده من خیلی خسته بودم اما فهمیدم می توانم هرکاری را که می خواهم در این مرحله از زندگی انجام دهم.” ” او می گوید: ” ورش سه گانه دروغ نمی گویند.” ” در 44 سالگی به این ورزش نیاز دارم.”

سوزانا اسمیت هورن یک شرکت حقوقی داشت اما او به یک بار در سن 40 سالگی تصمیم گرفت که سهام شرکت خود را بفروشد و کارش را ترک کند. دوستان او تصور می کردن که او این کار را برای این انجام داده است که بتواند اوقات فراغت بیشتری داشته باشد اما سوزانا اسمیت هورن در حال مبارزه با بحران شخصیتی بود. او می گوید: ” واقعیت این است که من حال روحی بدی داشتم .” ” داشتم تلاش می کردم که بفهمم باید چه کاری در زندگی انجام دهم؟ اصلا من کی هستم؟ هدف من از زندگی چیست؟ من در زندگی خود احساس افسردگی می کردم.”

او برای مقابله با بحران وجودی خود شروع به انجام ورزش دو کرد. او در یک ماراتن دو شرکت کرد و در این ماراتن 100 مایل دوید. سوزانا اسمیت هورن در سن 51 سالگی تصمیم گرفت کار جدیدی برای خود ایجاد کند، او در زمینه فروش وسایل الکترونیکی دوباره شروع به کار کرد و در دره ورمونت که در نزدیکی یک پیست قرار دارد زندگی می کند. او می گوید روزهایی وجود دارد که بیرون رفتن از درب خانه بسیار مشکل است به خصوص در سرمای شدید زمستان، اما من بیرون می روم و بعد از چند مایل دویدن احساس می کنم ذهنم آزاد شده است.

سوزانا اسمیت هورن می گوید: ” گاهی اوقات ممکن است شما نیز به حالت من دچار شوید و به خود بگویید من کجا هستم؟” ” شما در زمین هستید و هیچ چیز دیگری ارزش فکر کردن ندارد و شما فقط به زندگی امروزتان فکر کنید. ممکن است حتی دیگر شب را هم نبینید. در مسابقات مختلف شرکت کنید و چیز هایی جدید بیاموزید. سعی کنید همیشه در حال یادگیری باشید و  بیاموزید چگونه از خودتان مراقبت کنید. شما باید یاد بگیرید که چگونه از زندگی لذت ببرید بدن اینکه کسی با شما همراه باشد.”

اتفاق بدی برای او افتاد. او در زمستان سال 2016 وقتی داشته ورزش دو را انجام می داد، پایش بر روی یخ لغزید و گردنش شکست. پزشک به او گفت که اجازه دویدن ندارد و حتی در پیاده روی نیز باید مراعات کند و ساعات کمی پیاده روی نمائید. اما او در مسابقه ماراتن 100 کیلومتر ثبت نام کرده بود و در پاییز می خواست در این مسابقه شرکت کند و به هیچ وجه نمی خواست از دادن مسابقه انصراف دهد. او هر روز 4 تا 5 ساعت با بریس گردن خود پیاده روی می کرد تا تناسب اندام خود را حفظ کند.

هشت ماه پس از سقوطی  که کرده بود در دو 100 کیلومتر در 51 ساگی شرکت کرد و توانست از خط پایان عبور کند. او در این مسابقه بیش 31 ساعت دوید و در بین همه دونده های زن در رده 10 قرار گرفت. او می گوید برایشان رتبه هیچ اهمیتی ندارد.

او می گوید: “من یک زن متوسط ​​50 ساله هستم.” “اوه ، من به خودم کمک کردم تا بتوانم بهتر زندگی کنم. هر کس در زندگی خود یک داستان دارد و برای همه کسانی که در این مسابقه شرکت می کنند اهمیت دارد که از خط پایان عبور کنند تا به خودشان این اطمینان را بدهند که می توانند همه کاری را انجام دهند.”

یک لحظه در مسابقات 100 مایلی وجود دارد که شرکت کننده ها او را “لحظه تاریک” می نامند. معمولاً اواخر مسابقه است که احساس می کنید در جهنم هستید و بیشترین دردی را که تا به کنون احساس کردید را تجربه خواهید کرد . وقتی به آن  نقطه می رسید، دیگر توانی برای شما باقی نمانده است، همانطور که روانشناس ورزشی، دالورس کریستنسن می گوید، “در این لحظه شیره وجودی شما کشیده می شود”.

راه مقابله با بحران میانسالی

تحقیقات در برابر مقابله با بحران میانسالی

برای پایان نامه خود، کریستنسن یک مطالعه میدانی روی مسابقات  100 مایل انجام داد. او در طی مراحل مختلف، احساسات و سطح اطمینان شرکت کنند گان را بررسی کرد. آنچه که او فهمید این است که دونده هایی که قادر بودند درد خود را بپذیرند و آن را به عنوان یک تهدید ندیدند ، توانستند در این مسیر موفق شوند.

او می گوید: “واقعاً چیز متعالیه ای در مورد آن تجربه وجود دارد.” شرکت کننده ها به لبه سقوط می روند ولی دوباره شروع به ادامه می کنند و این برای آن ها خوب است چون به آن ها یادآوری می کند که زندگی فانی می باشد. هنگامی که این همه سختی می کشند و موفق می شوند نسبت به بدن خود برای این کاری که انجام داده است یک حس قدردانی پیدا می کنند. و در آن لحظه و به خاطر حس افتخاری که برای کار خود قائل هستند سعی می کنند دوباره این کار را انجام دهند تا این حس دوباره در آن ها ایجاد گردد. این روند خودش به آن ها در بازسازی هویتشان کمک می کند.”

از نظر من این موضوع یک شکاف و از هم گسیختگی است که در افراد ایجاد می شود. در واقع بحران میانسالی پاسخ به فکر های تاریک وجودی انسان است. این افکار منفی می تواند ترس از مرگ، بی هدف بودن زندگی، بیهودگی زندگی یا از دست دادن هویت باشد. افراد می توانند این را تبدیل به یک تهدید برای زندگی خود کنند یا این اتفاقات را به عنوان بخشی از زندگی خود بپذیرند و رو به جلو حرکت کنند.

من چه کار می کنم اگر آفتاب به من بتابد، بلند می شوم و جایی خود را تغییر می دهم یا نه همانطور زیر آفتاب می مانم؟ مشخص است جای خود را تغییر می دهید در زندگی نیز سعی کنید با حقایق روبرو شوید و راه حلی برای آن بیابید.

آنچه که من فهمیدم این است که افسردگی همیشه وجود دارد، اما فقط افراد معدودی هستند که این موضوع را درک می کنند و می فهمند که افسرده هستند. آن ها زمانی که به این موضوع پی می برند گاهی اوقات سعی می کنند دور خود یک پوسته بپیچند و خود را از خطر ها محافظت کنند. و در بیشتر مواقع آن ها عقب نشینی می کنند و  به دنبال راه حلی برای این موضوع نیستند و می خواهند اطرافیان آن ها را با آشفتگی درونی که دارند تنها بگذارند. این روش یک راه فرسایش برای زندگی می باشد و باعث می شود زندگی آن ها نابود گردد.

زندگی خود را متعادل نگه دارید و سعی کنید هر روز کاری انجام دهید تا در زندگی رشد کنید. که این شامل تغذیه بهتر، یادگیری چیز هایی جدید و ورزش یوگا می شود. خارج از برنامه کاری و خانوادگی، برای خودتان وقت بگذارید و به کارها لذت بخش بپردازید.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *